۱۳۸۰/۱۰/۱۰

قابل توجه عزيزي كه گفته بودن كم بنويس هميشه بنويس
سلام
عجب دنياييه!! يه نفر به من ايميل زده و در حالي كه حس كارآگاه گجتيش گرفته بوده گفته كه: «جون مادرت تو دختر نيستي!!!!!!» من كه از اولش گفته بودم كه پسرم اسمم كه مهدي و جاي شكي باقي نميذاره اينجوري باهام برخورد ميشه واي به حال اونايي كه خودشونو معرفي نكردن !!! خلاصه حتما اين فرستنده ايميل از همشهري بودن من با همسر محترم رهبر معظم وبلاگداران ايراني بي خبر بودند و همچين جرئتي به خودشون دادند!!! ولي حواسشون رو جمع كنند كه اگه دوباره همچين كاري تكرار بشه و بخوان از اين غلطا بكنند خودشون ميدونن و رهبر معظم!!!!!!!! اميدوارم كه ديگه از اين علطاي زيادي ميل نكنند.

تنهايي:
- هيچ توطئه اي نميتواند حكومتي را كه برخاسته از مردمي آگاه و رهبري الهي است ساقط كند مگر اينكه يكي از آن دو را از ميان بردارد.
- شيشه پنجره را باران شست / از دل من اما چه كسي ياد تو را خواهد شست؟
- كسي سئوال ميكند به خاطر چه زنده اي؟ / و من براي زندگي تو را بهانه ميكنم!

پايانيه:
- شايد وبلاگ عاشقانه رو تيمي كردم. فعلا در حال بحث با طرف هستم ولي اگه راضي بشه از بعد از امتحانات يعني آخر همين ماه شروع به كار ميكنه.
- ببخشيد ديگه ايام امتحانات اگه يه وقتي كم نوشتم معذرت!
- الآن دوباره به اون كارآگاه گجت بگم ديگه از اين غلطا نكنيا!!!
اوني كه همه رو دوست داره

۱۳۸۰/۱۰/۰۸

مرگ پدر وبلاگر خوب خاطرات رو بهش تسليت ميگم. اميدوارم كه غم آخرش باشه.
سلام
همگي توجه كنن، من خيلي معروف شدما!! ميگين نه؟ اگه راست ميگين تا حالا وبلاگ كدومتون هك شده بود؟ وبلاگ من از پنجشنبه هك شده بود وپاسوردشpassword(من كه نميدونم فارسيش همينجوريه يا نه) توسط يك هكر با شخصيت ايراني عوض شده بود!! نه، رمزش(فارسي را پاس داشتن خيلي بهتره) يك نبود اين بنده خدا كه اسمشم نميدونم همون موقعي كه رمزاي بلاگر يك شده بود رمز منو چند تاي ديگه رو عوض كرده بود و به خاطر همين من پنجشنبه چيزي ننوشتم. ولي هكرم هكراي ايروني!! خيلي با معرفتن. آقا ما كامپيوترمونو (احساس پادشاهي ميكنم!!) بعد از اينكه پنجشنبه خاموش كرديم (من چقدر بي ظرفيتم) تا ساعت 3 بعد از ظهر شنبه روشنش نكردم. الآن كه نامه هاي رسيده رو خوندم ديدم كه هكر عزيز يه نامه فرستادن و معذرت خواهي كردن وبعد از كلي شكسته نفسي، فرمودند كه:
و حالا اصل جريان : همانطوری که آقای درخشان توضيح دادند سايت بلاگردان دچاراشکال شده بود ومن با استفاده از موقعيت به چندتا از وبلوگها سرزدم و پسووردشان را عوض کردم. خدا به سر شاهد است که از اول هم قصد بدی نداشتم و فکر کردم شوخي جالبيست که چند ساعتي با وبلوگ نويسها حال کنم. تازه فکر ميکردم با اينکار ازدخالت هکرهای مردم آزار جلوگيری میکنم و باعث ميشوم که نتوانند نفوذ کنند. بعد 24 ساعت هم همه پسووردها را پس ميدهم و قضيه تمام ميشود. برای همين هم همه پسووردها را کلمه "ufo" گذاشتم و تازه داشتم به وبلاگ 33 ميرسيدم که يکهو سايت بلاگردان انگاری دوزاريش افتاد که يک آدم دست چندم از يک IP خاص تا حالا به 33 تا وبلوگ آدرس داده و پسوورد را عوض کرده و کلا" سايت از کار افتاد. حالا برگشتم و ميبينم که پسووردها به حالت اول برگشته اند و از اين قضيه خوشحالم. از همه برادران و خواهراني که اين شوخي من باعث شد حالشان گرفته شود عذرميخواهم و اميدوارم از من به دل نگيرند. چون چه اينکار را ميکردم يا نميکردم در هر صورت سايت بلاگردان چند ساعتي برای ری استور کردن اطلاعات تعطيل بود و فقط وجدان نداشته ام به خاطر آن چند خطي که در وبلوگ خانم آزاده عفيفي نوشتم و وبلوگش را دستکاری کردم ناراحت است . آزاده خانم ببخشيد. آن پيغام را پاک کنيد
همه چيز به حالت اولش برميگردد. در همينجا ورود خودم به جامعه وبلوگ نويسها را به خودم تبريک ميگويم . منتظر وبلوگ هک و کرک به نام هکلوگر باشيد. سايت به جز
بلاگردان اگر سراغ داريد به من بگوييد چون بلاگر امنيت ندارد. بلوگ من با نام هکبلوگر به زودی داير ميشود.
-اينم عين متن نامه اين هكر عزيز است كه واقعا آدم بامزه ايست با شوخي هاي جالبش!! ( به نظر من اگه اسم وبلوگش رو هكر يخه مي ذاشت به واقعيت نزديكتربود)
خلاصه كه بنده حقير(‌ احساس شاهانه اولي از بين رفت!) هر چي كه شر و ور جمع كرده بودم تا تو وبلاگم بنويسم موند واسه امروز. البته از اون عزيزي كه برام نامه فرستادن و گفتن كه كمتر بنويسم تشكر ميكنم و عذر ميخوام كه امروز زياد مينويسم.در همين جا بگم من اگه عرضه داشتم درسامو ميخوندم بس بود چه برسه به خودكشي!!!!!!
- حالا چرت و پرت هاي هر روز:
بابا توي سخنراني خاتمي توي دانشگاه فني تهران چه شعارهاي باحالي دادنا. غير از “خاتمي استعفا استعفا“ مابقيشون تقريبا قشنگ بودن.( البته همينم شعار قشنگيه و نشون دهنده پيشرفت فرهنگي وسياسي ما در مدت اين 5 ساله. بدبخت دشمناي خاتمي كه فكر مي كنن با اين شعارا حال خاتمي و طرفداراشو ميگيرن!) يكي از اون شعارهايي كه خيلي باهاش حال كردم اين بود:‌ “‌مرگ بر طالبان، چه كابل چه تهران“ خيلي باحاله،‌ نيست؟ واقعا چه طبع شعري در ما ايرونيا نهفته است!
- آقاي .... كه تلفني در مورد وبلوگ من صحبت كرديد، واقعا از لطف شما خيلي ممنونم. واقعا افتخار ميكنم كه امثال شما از مسئولين كشورم هستند. ولي فكر ميكنم اينترنت و مخصوصا وبلوگ براي خود سانسوري ساخته نشده اند و جاي دنيا براي گفتن نظرات هستند اگر بعضيا بذارن.( كه مطمئنم شما آن بعضيا رو ميشناسيد) ضمنا نسل من يا حتي نسل قبل از من كه اكثر وبلاگ نويسا رو تشكيل ميدن عادت ندارن كه از گفتن نذرات خودشون بترسن. ممكنه كه در بحث هاي زيادي شركت نكنن ولي دليلي نميبينن كه خودشونو محدود كنن. به همين دليل هم هست كه خاتمي و افكارش رو همراهي ميكنن و قبول دارن. و به همين خاطرم به وبلاگ نويسي رو آوردن چون كه ميتونن يا ميخوان حرف بزنن ولي توي جامعشون نميتونن يا نميخوان چرا كه باز هم همون بعضيا نميذارن. البته به خاطر اينكه خاتمي ميذاره كه اونا ( يعني امثال من) حرفشونو بزنن اونو قبول دارن. البته شايد من خيلي بچه باشم يا مصلحت خودمو خوب ندونم ولي هيچ وقت خودم رو سانسور نميكنم و هميشه حرفامو ميزنم.(اين تصميمو از زماني گرفتم كه توي يه بحث سياسي براي اولين بار يه جمله اي گفتم و وقتي حرفم تموم شد و همه گوش كردن احساس كردم رنگم تغيير كرده و داغ شدم از اون موقع فهميدم كه بايد حرفمو بزنم تا ياد بگيرم، تا بتونم بر اساس اون حرفها و نظراتي كه بهشون راي دادم خودمو بسازم)اميدوارم كه هميشه موفق و پيروز باشيد. نظراتتون رو حتما بهم بگيد. مهدي

يخچال:
- يه روز يه تركه يه آخوندي رو ميبينه با تعجب ميگه: اي بابا سندباد چقدر بزرگ شدي.!!!!
تنهايي:
- حتما تا حلا به اين موضوع كليشه اي برخورد كردين كه: علم بهتر است يا ثروت. من يه جمله اي رو ديدم كه خيلي به نظرم جالب اومد ولي نميدونم از كيه. فقط حدس ميزنم مال يكي از اماما باشه: “ علم بهتر از ثروت(مال) است، چون علم تو را حفظ ميكند و تو از ثروت(مالت)‌محافظت ميكني.
- يه حكايت از بوستان سعدي:
شبي دود خلق آتشي برفروخت
شنيدم كه بغداد نيمي بسوخت
يكي شكرگفت اندرآن خاك ودود
كه دكان ما را گزندي نبود
جهان ديده اي گفتش اي بلهوس
تو را خود غم خويشتن بود و بس!
پسندي كه شهري بسوزد به نار
اگر چه سرايت بود بر كنار
حكايت بعضياست.
- يه شعرم از صائب بنويسم:
من روييدن خار سر ديوار دانستم
كه ناكس كس نميگردم بدين بالانشيني ها!!

پايانيه:
- امتحاناتم شروع شده. امروز امتحان حسابان داشتيم، فردا امتحان نداريم ولي پس فردا امتحان ديني دارم.
- اين من يا ما نوشتن از دست من در رفته خودتون درستشو بخونين ديگه!
- راستي دفترچه واسه كنكور دانشگاه آزاد گرفتم.
- همه اونايي كه باهاشون شوخي كردم خواهشن از شوخي من ناراحت نشين.( مخصوصا هكر عزيز)
- اي بابا ديگه حالي واسم نمونده كه چيزي بنويسم. زت زياد
اوني كه همه رو دوست داره

۱۳۸۰/۱۰/۰۴

راستي جون مادرتون يه كم تحويل بگيريد، كاري نكنيد خودكشي كنم ها!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
اول از همه بگم امروز وقتم خيلي كمه و حرفام خيلي زياد!
يه مقاله اي خوندم در مورد همين قانون جديد براي سانسور اينترنت. خيلي شلوغش كرده بود!! انگاري چي شده؟ اولا اينكه به قول عليداد اگه قرار تو اين مملكت قانون اجرا بشه خيلي حال واوضامون بهتر از الآن بود. آخه بابا يكي نيست بگه كه خاتمي خودشو كشت نتونست اين مملكت رو قانون مدار كنه، حالا شما ميترسين اين قانون اجرا بشه؟ عمرا“ همچين كاري نشه!! ثانيا“ اين همه جوون تو اين مملكت هنوز به خاتمي اميد دارن، هنوز اثرات رئيس جمهور بودن خاتمي رو ما خودمون هر روزه مي بينيم. تازه گيرم خاتمي بعد از 18 خرداد ديگه برگشته، اصلا“ داره از همه رئيس جمهوراي قبلي بيشتر گندكاري ميكنه،‌ ولي با زهم نمي تونيم منكر كارهاي بزرگي بشيم كه خاتمي كرده، مي تونيم؟ همين كه خاتمي با اون صميميت با جوونها حرف ميزنه و يا ميره دانشگاه فني و اونجور سخنرانيايي ميكنه،‌نشونه اونه كه تغيير چنداني در اهدافش نداده و هنوز سر قولش هست و من در مورد صحيح يا درست بودن اين قانون كاملا به خاتمي معتقدم و مطمئنم كه اين قانون به نفع من بوده كه خاتمي اونو تاييد كرده(اگه كرده باشه). در مورد جبهه مشاركت هم بگم كه مشاركت توسط يه سري جوون (بچه در سياست) كه تندرو بودن شروع خوبي داشت ولي همه انرژيش رو يه مرتبه مصرف كرد و ميخواست يه شب راه هزار ساله رو بره، به خاطر همين هم بود كه الآن به كارگزاران دوم مشهورن. اما حضور شخصيتهايي مثل حجاريان(سعيد خان) باعث شده كه در مجموع بهتر از كارگزاران باشه. الآن يكي از بهترين روزنامه ها (كه البته داره بسته ميشه) تو ايران همين روزنامه نوروز كه وابسته به همين مشاركتياست. تازه تو جريان همين 18 خرداد تنها حزبي كه به تبليغ از خاتمي پرداخت و ستاد داشت و مرتب كار ميكرد مشاركت بود كه تمام اعضاش هي به اينور و اونور كشور ميرفتن واسه تبليغات و سخنراني. خب ديگه اصلا حال بحث سياسي يك طرفه رو ندارم. حال نميده.
- از امروز چيزي ندارم بگم آخه اصلا معلم نداشتيم ولي رفتم پست واسه دفترچه كنكور دانشگاه(زايشگاه)‌ آزاد اسلامي(!). كه متاسفانه تموم شده بود. باورتون ميشه، دفترچه دانشگاه آزاد تموم شده بود!! ولي خب از اونجايي كه مسئولين دانشگاه آزاد به ماديات اصلا علاقه ندارند حتما هر جور شده يه سري ديگه تو كشور پخش ميكنن و مدت توزيعشم تمديد ميكنن.

تنهايي:
- عجب رسميه رسم زمونه! تا ديروز همه كشته مرده خاتمي بودن امروز مي گن نالايق بود و ما گول خورديم!!!!!! آخه بابا اگه گول خوردي واسه چي بار دوم بهش راي دادي؟
- حتما اين داستان از امام علي رو شنيدين كه تو نماز ار پاش تيرو ميكشن بيرون، اينم شنيدين كه تو نماز انگشترشو به يه فقير ذكات ميده. حالا يه نكته جالب هست، اينكه: امام علي چطور وقتي تير رو از پاش ميكشن اصلا متوجه نميشه و اونقدر مجذوب خدا شده كه دردي رو احساس نميكنه ولي وقتي يه نفر كمك مالي ميخواد امام علي كاملا متوجه ميشه و وسط نماز بهش كمك ميكنه؟ با اين سؤال مي تونين حال اون معلماي ديني اي رو كه چيزي بارشون نيست(قريب به 99 درصداز معلماي ديني) و خودشون در مسائل ديني مشكل دارن رو بگيريد! همينكاري كه ما كرديم!!!!!!! ولي جون من يكم روش فكر كنين و نتيجشو بگين.
- همگي توجه فردا امتحان حسابان دارم و تا اين لحظه هيچي نخوندم!!
- يادم نيست كجا خوندم كه:«مشكل اين دنيا اينه كه آدماي دانا هميشه شك دارن ولي نادونا مطمئنن!»(البته گوينده و اصل مطلبم يادم نيست ولي يه چيزي تواين مايه ها بود!)

پايانيه:
- خدايا عاشقترين آدمها رو هميشه عاشق نگه دار!!
- لعنت به اين شانس يادم رفت چي مي خواستم بگم.
كسي كه همه رو دوست داره
- آهان يادم اومد، ميخواستم بگم اگه گفتين من چه شكليم؟

۱۳۸۰/۱۰/۰۳

سلام
من خودمو تو اين چند روز كشتم!
حالا از خاطره پنجشنبه تا امروز:
روز پنجشنبه امتحان مباني كامپيوتر داشتم، رفتيم سر امتحان هي بنويس هي بنويس مگه تموم مي شد. نوشته هاي من تموم نشد ولي وقت تموم شد! معلم كامپيوتر كلاس ما با بقيه كلاسا فرق داره، يعني بهتره وخيلي خوبم درس ميده. ولي همينجوري كه درس ميده همينجوريم امتحان ميگيره! خلاصه كه 5/1 ساعت وقت داشتيم با 17 ، 18 تا سئوال كه باعث شد زحمت و رنجي كه يه هارد 40 گيگا بايتي ميكشه رو با تمام وجودمون احساس كنيم! بقيه كلاس ها هم همين قدر وقت داشتن ولي با 12 تا سئوال مفت كه مثل آب خوردن بودن(حالا اگه خشكسالي رو حساب نكنيم!). خلاصه 45دقيقه از امتحان گذشته بود كه ديدم كم كم بقيه بچه ها دارن بلند ميشن!! البته بچه هاي 4 كلاس ديگه به غير از كلاس ما!! خلاصه ديگه بعد از گذشت 1 ساعت از امتحان فقط بچه هاي كلاس ما كامل نشسته بودن و تند و تند مي نوشتن. آقا شما اينجوري حساب كنيد كه يك ساعت و نيم ما فقط نوشتيم آخه همه رو بلد بوديم!! خلاصه زد و يك و نيم ساعت تموم شد و ماهم همه زير لب شروع به فحش دادن به جد و آباد معلمه كرديم و چون مجبور بوديم برگه هاي امتحان و نيمه كاره داديم و بلند شديم! ناكس خود نامردشم اون روز تو مدرسه نبود وگرنه... . خلاصه بالاخره حال يه دانش آموز تجديد روهم فهميديم! اونقدر اعتراض به صندوق مكاتبه با مدير انداختيم كه كاميون آوردن تا صندوقو خالي كنن(استفاده از آرايه مبالغه براي زيبايي كلام)!! حالا تا چي بشه... .
- روز جمعه بعد از اينكه عاشقانه رو به روز كردم بلند شدم رفتم شكوه واسه امتحان تعيين سطح. آخه من 3 تا گرامرشو تموم كردم بايد واسه مكالمه امتحان ميدادم. خلاصش اينه كه امتحانم شفاهي بود و منتظر شدم تا دو تا رفيق شفيقم محمود و نيما بيان تا با هم بريم امتحان بديم. خلاصه يه يك ساعتي وايساديم ديدم نه بابا مثل اينكه اومدني نيستن. رفتم زنگ زدم خونه يكيشون گفتن اومده شكوه!! رفتم طبقه سوم پيش امتحان كتبيا ديدم بله دوتاشون عين ...چي بگم اونجا نشستن. صبر كردم امتحان كتبيشون تموم شد بعد با هم رفتيم مصاحبه. اول محمود رفت و بعدشم نيما و بعد از چند نفرم من. باورتون نميشه شده بودم عين خود انگليسيا! همچين انگليسي صحبت كردم خودم تعجب كردم، خلاصه هر سه تايي بايد براي اين ترم S.E.C3 بخونيم. بعد از يه ترم خوندن يهو بيفتي اين ترم خيلي خوبه، نيست؟ خلاصه كه ساعت 5/12 خسته و كوفته اومدم خونه يه نهاري كوفت كردم و بيهوش شدم (آخه اولين بار بود كه جمعه صبح بعد از نماز صبح تا لنگ ظهر نخوابيده بودم). خب ديگه بي خيال از امتحان 100صفحه اي حسابان يه خواب تميز كردم. بعدشم وقتي بيدار شدم به ماي مادرم هلپ كردم چون مهمون داشتيم. بعد يه يك ساعت حسابان خوندم كه مهمونامون اومدن. بازي استقلالم بود مهمونامونم استقلالي. آي حالي كردم و آي حالي ازشون گرفتم!! خلاصه بلايي سرشون آوردم كه هيچ كدوم شام به اون خوشمزه گي رو نخوردن!! حسابي مهموني رو كوفتشون كردم!! آخ استقلالي اذيت كردن چه حالي ميده، نميده؟ بعد از رفتن مهمونا حدود ساعت 12 گفتم يه كم حسابان بلغوركنم. نشستم تا ساعت 1 بعد از نصف شب خوندم. بعدشم خوابيدم تا سا عت 5 كه دوباره شروع به خوندم كردم. سر ساعت 7رفتم مدرسه با حساباني خونده نشده!! بالاخره هر جوري شد به مدير گفتيم البته كلاسي و مديرم با معلم صحبت كرد و امتحان افتاد 4 شنبه ولي دستامون الانم داره بو ميده ! هر كي گفت چرا؟
- يكشنبه هيچ تفاقي تيفتاد. امروزم امتحان فيزيك سه داشتيم پس از اون همه خرخوني ديشب فكر نكنم اين امتحانم يه چيزي بشم!!
- فردا امتحان ديني داريم. آخ كه چقدر از ديني بدم مياد، البته مقصر معلم ها. ما پارسال يه معلم ديني داشتيم به اسم آقاي مشارزاده اصلا طرز برخوردش آدمو مجبور به خوندن ديني ميكرد. باور كنيد از عجايب بود و واقعا با ديدن اين مرد به عظمت اسلام واقعي پي بردم، گل بود با تفكري كاملا به روز و راستشو بگم اگه مي خواست ميتونست با يه اشاره مدرسه رو به هر طرف كه مي خواد ببره. همه دانش آموزاشو مجبور كرد كه هر كدوم حداقل ده دقيقه درباره يه موضوع دلخواه سخنراني كنن. خودشم خيلي تو كار سخنراني وارد بود. قبل از انقلاب واسه مردم سخنراني ميكرده. خلاصه ميرفتي سخنراني بعدشم اگه سخنراني جاي بحث داشت بحث ميكرديم تا يك طرف متقاعد بشه. خودشم بعضي وقتا سر بحثو وا ميكرد. حالا بعدن براتون ميگم.
- در همين جا به اوني كه تو كلاس محمود ايناس و تازه اينترنت گرفته و به ما سر ميزنه و خودش ميدونه كيه و تازگيا هم ريششو زده و خيلي باحاله خوشآمد ميگم!
- يادتونه يه مطلبي روزاي اول در مورد موهام نوشتم؟ شوخي نبودا راس بود يه چندبارم به خاطر موهام رفتم زندان ولي آقا عفو كرد آخه هر دختري تو خيابون منو ميديد يه جورايي ميخواست رفيقم شه ديگه منم محل نميدادم اينا خودكشي ميكردن و هر روز حدودا يه 1000 نفري كشته ميداد به خاطر همين مجبور شدن منو زنداني كنن ولي حالا آزادم كردن به شرطي كه: 1- خيلي تو خيابون ديده نشم. 2- يا موهامو ماشين كنم يا اگه بلند ميشن شونشون نكنم!!
- ببخشيد خسته شديد ولي آخرشه ديگه الان بايد برم نون بگيرم.
اوني كه همه رو دوست داره
اگه بدونين پنجشنبه امتحان كامپيوتر( كامپيوتر رو ها) خراب كردم چي ميگين!؟
بازم مينويسم يعني دارم مينويسم يكم صبر كنين ديگه!
واي بازم امتحان ......... كمك كنيد ...... كمك......كم........ك........

۱۳۸۰/۰۹/۳۰

سلام
- پيرو ايميل يكي از دوستان كه خواسته بودن از خاطره هام بگم كه ياد دوران قبل از ديپلمشون بيفتن سعي خودم رو ميكنم.
- پريروز يعني چهارشنبه بعد از صبحانه و publishكردن وبلاگ رفتم مدرسه. اولين زنگ هندسه داشتيم. وسطاي زنگ بود كه يهو معاون آموزشي مدرسه اومد سر كلاس و كفت مهدي اسماعيلي بياد كارش داريم. خلاصه منو بگي همچين ترسيدم كه اصلا فكرشو نمي تونين بكنين. آخه من، يه بچه ساكت... چي ازم ميخوان؟ خلاصه رفتيم بيرون از كلاس كه آقاي سرمست كه همون معاون آموزشي باشند گفت كه برو پژوهشكده! اينجا بود كه ديگه از فرط نگراني يه سه چهارتا سكته زدم. با چند تا از بچه ها رفتيم پژوهشكده علم و تربيت. وقتي به پژوهشكده رسيديم تعدادي از معلما و دانش آموزاي ديگه بودن كه از اطراف اومده بودن و از نوشته هايي كه زده بودن فهميديم كه اولين سمينار آماره (گپ آمار) و ما هم دعوت شديم(حالا روي چه مبنا و اساسي خدا ميدونه) خلاصه قبل از شروع سمينار يك كم توي تحقيقاي دانش آموزا كه براي درس آمار انجام داده بودن(كه البته خود من هم پارسال مجبور به انجام چنين كاري شدم تا آمار رو پاس كنم) گشتم. عجب تحقيق هايي بود، واقعا جالب بودن. براي اولين بار تو زندگي گفتم از وقتم درست استفاده كنم، شروع كردم به خوندن تحقيق ها. توي همه اونا يه تحقيق تقزيبا بزرگ از يه گروه فكر كنم سه نفره از دبيرستان دخترانه فرزانگان نظرم جلب كرد. خيلي جالب بود، در مورد رابطه جوانان با دين بود و اينكه آيا جوون ها از دين گريزانند يا نه؟ شروع كردم به خوندن. صد تا پرشس نامه بود كه به طور تصادفي بين جوان ها پخش شده بود كه سئوالاي خيلي خوبي داشت. آخرشم درصد جواب هاي مثبت منفي و بدون جوابها رو براي هر سئوال نوشته بود. آمارايي كه داده بود خيلي جالب بود، منم عين ديوونه ها با يه ورق و يه خودكار شروع كردم به نوشتن از روي آمار هايي كه توي تحقيق بود. يه ملتي هم داشتن منو نگاه ميكردن!!. همه پيش خودشون مي گفتن اي بابا عجب درس خونه!! غافل از اينكه منم اونا واسه وبلاگم مي خوام وگر نه عمرا چنين كاري نميكردم! خلاصه به خاطر همين موضوع منم همه سئوال ها رو ننوشتم! اونايي رو كه نوشتم حتما بهتون مي گم. خلاصه خلاصشو بگم كه بعد از يه سري سخنراني هاي مفيد براي استراحت اول رفتيم بيرون از سالن. بعد از پذيرايي با آب ميوه و كلوچه من ديگه رفتم مدرسه، نمي دونم بقيش چي شد. ولي هر چي نباشه خيلي حال داد. چرا؟ چون نه كلاس هندسه رفتم نه زبان فارسي، آخ عجب حالي داد!!!
- الآن ديگه بايد برم صبحانه بخورم و برم موسسه زبان شكوه واسه امتحان. ببخشيد ديگه وقت ندارم ولي اگه بتونم امروز يه بار ديگه بقيه حرفامو ميزنم!

سئوال:
- مي دونين از اين همه وقتي كه دانش آموزا تو مدرسه هستن چقدرش به درس پرداخته مي شه؟

جواب:
- باشه بعدا

تنهايي:
- ديروز يعني پنج شنبه يه برگه رو از زير دست يكي از بچه ها كش رفتم ديدم روش يه شعر نوشته نمي دونم شاعرش كيه ولي خيلي قشنگه:
قطره بارانم، من يكي هستم ولي يك از هزارانم
در پي پيوستن به جمع يارانم، قطره بارانم
قطره بارانم، فكر همراهي با سيل خروشانم
به فكره تشنگي گلها در گلستانم، قطره بارانم
قطره بارانم، مي توانم چشمه هاي خشك را از نو بجوشانم
مي توانم سرزمين خشك را از نو برويانم
كوچكم اما دست دريا را هميشه پشت سر دارم
من به صبح روشن فردا اميدوارم
قطره بارانم، از تبار نورس اميدوارانم
عاشق هر ذره اي از خاك ايرانم، قطره بارانم
قطره بارانم، مي توانم چشمه هاي خشك را از نو بجوشانم
مي توانم سرزمين خشك را از گل بپوشانم، قطره بارانم

پايانيه:
- اميدوارم هممون يه قطره بارون باشيم!!
- تا حالا شده احساس كنين طولاني ترين غم دنيا رو دارين؟ اگه همچين احساسي رو داشتين بدونين يه شباهت هايي با من دارين!!!
سي يو سوون
كسي كه همه رو دوست داره

۱۳۸۰/۰۹/۲۷

سلام
معذرت !
راستشو بهتون بگم بعد از اينكه سحر بيدار شدم ديدم عيده يه چيزايي نوشتم ولي امروز كه نگاه كردم ديدم چيز جديدي رو وبلاگ نيست تعجب كردم. نميدونم چي شده ولي هر چي شده من شرمنده شما شدم ديگه.
خلاصه عيدتون مبارك(كه اگه بخوام از روش زنان منسجم استفاده كنم)×100000000000
البته خدمت ندا خانم توهين نباشه ها. وبلاگ ندا خانم يكي از اون وبلاگ هايي كه هر روز ميخونم چون به نظرم نظرات و عقايد جالبي توش مطرح ميشه!
راستي يه خبر خوب: عليدادخان بالاخره افطار كردن! در همين جا از خورشيدخانم تشكر ميكنم كه باعث اين امر خير شدن، خورشيدخانم خيلي خيلي ممنون.
- امروز ميخوام در مورد يه حرف خيلي قشنگ از داريوش كبير بحث كنم. يادمه حدود 3 سال پيش يه آقاي حسنخاني بود كه معلم ادبياتمون بود. يه حرفي از داريوش خان كبير بلد بود كه گويي خودش از كتيبه هاي باستاني كه به زبان ميخي نوشته شده بود ترجمه كرده بود!(البته ترجمه خط ميخي به عنوان يه خط ايروني براي ايرونيا در حال حاضر غير ممكن و آلمانيا بايد اونا رو ترجمه كنن البته اينم به خاطر همت بلند ايرونياست!!) اين آقاي محترم عقيده داشت كه بايد اين حرف رو بايد با طلا نوشت و سردر ورودي هر خونه رسم كرد تا مردم همه اين حرفو بلد باشن. اون حرف يه چيزي تو اين مايه ها بود كه: "اهورامزدا كشور را از سه چيز حفظ كن، دروغ و خشكسالي و جنگ!". به نظر اين بنده حقير اين جمله كوتاه بيانگر فلسفه اي بزرگ است(كه كشف اون به عهده شماست). بايد بگم متاسفانه اين دعا يا همون مناجات شبانگاهي داريوش خان بزرگ به هيچ عنوان از طرف اهورامزدا مورد اجابت قرار نگرفته است. چرا؟ چون دروغ كه اصلا در جامعه امروزي ما به عنوان يه سرگرمي مطرحه تاجايي كه يكي از نقش هاي معروف برنامه معروفتر "زيرآسمان شهر" بهروز خالي بند است كه معرف حضور همه عزيزان مي باشد. البته منظور يه كسي مثل مهران غفوريان يا رضا عطاران از ايجاد چنين شخصيتي، معرفي بد بودن دروغ است ولي متاسفانه باعث خالي بندتر شدن مردم شده است (يعني اثر منفي) در مورد خشكسالي هم كه هيچ كدوم خبر نداريم!(منم همينطور) و در مورد جنگ، گذشته از 8 سال دفاع مقدس امروزه شاهد جنگ هاي سياسي بسيار عظيمي در كشور هستيم كه بسيار از جنگ نظامي بدتر ومخرب تر است. پس در نتيجه اهورامزدا با ما سر لج نهاده است و ميخواهد ايران را به يك باره بر باد دهد(خداي ناكرده) حال به نظر شما چه كنيم؟
- متن بالا جك نبود واسه فكر كردن بود!
- يه چيز ديگه كه امروز ميخوام بگم اينه كه هيچ وقت يه هدف خاص واسه خودتون مشخص نكنين!. يعني چي؟ يعني اينكه هيچ وقت نگين من تا فلان جا درس مي خونم يا تا فلان مرحله جلو ميرم، نه. فقط مسيرتونو مشخص كنيد و هر چي ميتونين سعي كنيد ولي هيچوقت، در هيچ سني و در هيچ نقطه اي ازپيشرفت باز نايستيد. اونقدر تلاش بكنيد تا موفق بشيد. موفقيت از ديدگاه من اينه كه وقتي داري آخرين نفس هاي زندگيتو مي كشي(بعد از 12000سال) و به گذشته ها فكر ميكني با تمام وجودت مطمئن باشي كه براي رسيدن به موفقيت در هيچ جاي زندگي كمكاري نكردي و همه سعي و توانايي خودت رو به كار گرفتي. موفقيت اينه كه وقتي پير شدي بدوني كه تمام سعي خودتو كردي تا خودتو و خداتو و اطرافياتو بشناسي و خوشبختي از ديدگاه من اينه كه وقتي ديگه نفست بالا نمياد بتوني شهادتين رو بگي. همه اين حرف هايي كه گفتم در يه جمله امام خميني خلاصه شده كه يادم نيست. تازه فكر ميكنم پاستور هم در قسمتهايي از وصيتنامش اين مطلب رو گفته. حالا اگه پيدا كردم براتون مي نويسم.

سئوال:
- تا حالا شده فكر كنين براي چي وبلاگهاي فارسي همه يه طرفه هستن؟ يعني چرا فقط يه نفر بايد بنويسه و هيچكي هيچ نظري نده؟

جواب:
- به نظر من علت اينه كه ما فقط عادت كرديم استفاده كنيم نه توليد.!

تنهايي:
- كسي سئوال ميكند به خاطر چه زنده اي؟ ومن براي زندگي تو را بهانه مي كنم.

پايانيه:
- تصميم دارم هر روز بنويسم ولي كمتر ببينم چي ميشه!
جون مادرتون يه ايميل به من بزنيد.
- بازم معذرت چون خيلي خسته شدم و چرت و پرت نوشتم
كسي كه همه رو دوست داره

۱۳۸۰/۰۹/۲۳

سلام
دوباره سلام
نماز روزه هاتون قبول(اگه اين خطو خوندي بايد مارم دعا كني!)
اول قبل از هر چيز دليل كمكاري اين چند روز رو بگم. اين خط اينترنتي كه من باهاش كار مي كنم توسط يكي از دوستام كه آي اس پي داره بهم هديه داده شده و روزي دو ساعت براي من در اكثر روزا (البته در اين زمان كه من مجبورم درس بخونم) زياده و هدر ميره. منم ديدم حيفه ديگه ، بذار يكي ديگه هم استفاده كنه. خلاصه رمزو شناسموبه يكي از رفقا دادم
و قرار شد روزي يك ساعت اون كار كنه يك ساعت من. خلاصه جونم براتون بگه كه روز اول اتفاقي نيفتاد و من يك ساعتمو بعد از نماز صبح كار كردم ولي روز دوم و سوم و ... (تا امروز مورخ جمعه 28رمضان) من ديگه صبح ها كمتر كار كردم و و مابقي يك ساعت و مي ذاشتم براي بعد از ظهر غافل از اينكه من هر چي كمتر كار كنم اين رفيق ناباب بيشتر كار مي كنه. چهارشنبه همين هفته بهش گفتم بابا يك ساعت بيشتر كار نكن گفت باشه. ولي ديروز يعني پنج شنبه بعداز ظهر(كه صبحش هيچي كار نكرده بودم) ديدم از قضا اين رفيق ناخلف ما همه دو ساعت تموم كرده ناكس!!! ديگه ديدم نمي شه بلند شدم يه تلفن زدم به همين رفيقي(عجب رفيق تو رفيقيه ها) كه بهم اينترنت داده بود و اسم رمزو شناسه رو تغيير دادم حالا هم كه صبح پنج شنبه است تقريبا يه يك ساعتو نيمشو تموم كردم مابقيشم گذاشتم واسه وبلاگم. حالا اين رفيق شفيق بي حياي ما چيكار ميكنه خدا ميدونه.
- تا ديروز خيلي اعصابم خورد بود. آخه يكي نيست يگه پسر اصلا نه، آقا پسر تو بايد ساكت باشي و ما حرف بزنيم؟ الآن من چي بگم توبشنوي ؟ شيتونه ميگه يه نامه بهت بنويسم پر از چرت و پرت كه ديگه هوس گوش كردن نكني(آخه من تو چرت و پرت نويسي استادم نميبينين چرت ترين وبلاگ دنيا مال منه).
- اين چند روز يه سري كوچولويي به يه سه چهارتا وبلاگ ايروني زدم ديدم همه يه شعر نوشتن از طرفه ديگه هم يه موزيك از طرفه يكي از دوستاي خوبم(كه البته رفيق مدرسه ايه)
به دستم رسيد كه البته موزيك نيست يه دكلمه با صداي مسعود فردمنش كه يه آهنگ خيلي قشنگ هم همراهيش مي كنه. تصميم گرفتم شعرشو كه تقريبا شعر قشنگيه براتون بنويسم(البته براي دفع كوتي چون من كه هميشه در معني عاميانه دارم شعر مينويسم) :
موضوع درس امروز درس جوونمرديه
مي دونين كيه معلم، غلامرضا تختيه
بايد كه توي زندگي يه مرد باشيم تو ميدون
اين راه و رسم تختيه آي بچه هاي ايرون
پيرو راه مردايين، شاگرد پهلوونايين
خوبه كه يادتون باشه معلماي فردايين
يه تختي بود يه ايرون
خاطرخواهاش فراوون
كارش رضاي مردم، به دادشون رسيدن
به جاي مهر و امضا ، حرفشو مي خريدن
روزي و روزگاري ،در حين كارزاري
فهميد كه يك دسته حريفه اون شكسته
مردونه باشهامت، گفت نيست اين عدالت
تموم دنيا ديدن كشتي گرفت يه دستي
گويي كه ساغري شد در گير و داره مستي
اون نيست اما اسمش موند تو ديار هستي
يه تختي بود يه دنيا، دلش به قده دريا
تو قصه ها نوشتن حقيقته نه رويا
اسمش چه رونغي داد به اسم پهلوونا
دنبال راه و رسمش را افتادن جوونا
يه تختي بود يه بازار
دوست داش بميره اما، مردم نبينن آزار
يه تختي بود يه ميدون
واي از روز مرگش ، مردم با چشم گريون
يه ملت و يه تختي
قصش قشنگه اما پايان روزگارش، رسيد به شور بختي
يه تختي بود كه مردش
از بس زمين نخوردش!
گفتن كه خودكشي بود، از بس كه تو خوشي بود!
گفتيم دروغه ، شايد از درد و نا خوشي بود
يه تختي بود كه كشته شد
اما توي روزنامه ها جور ديگه نوشته شد!
يه تختي بود كه كشتنش ،
اما دليل مرگشو خاطرخواهي نوشتنش
يه تختيه كه زندس
قصش كوتاهه اما، اسمش كه خيلي گندس!
چه باخت چه برد مهم نيست
اما تا دنيا دنياس
برندس و برندس

- خوب حال كردين.عجب شعري بود ما كه نفميديم كه غزل بود يا مثنوي يا شعر نو!!!
- مطمئنم خيلياتون فكر مي كنين كه من يه آدم هميشه خندون و شاد و خوشحالم. ولي اينطوري نيست چون دوست ندارم آنقدر بي خيال باشم كه هميشه شاد باشم!! . دوست دارم كه شاد باشم در جاي خودش و غمگين باشم در جاي خودش. اصلا به قول شاعر كه ميگه: "يه پيامه اين تبسم كه روي لبهاي منه - خيلي وقته كه به گريهام مي خندم غزلك". خدا خيري به اين شاعر بده كه كار منو خيلي آسون كرد. راستي بهتون بگم كه تا وقتي كه غم نباشه شادي هيچ مفهومي نداره ، پس غم مهمتر از شاديه. حالا اين همه ذر زدن اوليه كه ازاعتقادات منه
واسه اين بود كه بگم: اين دو روز گذشته آي باروني اومد آي باروني اومد(البته من تهران زندگي نميكنم) . يكي ازدلايل نلاگيدن ماهم همين بود ديگه . تا وقت پيدا مي كردم ميرفتم قدم ميزدم اونم با يه پيرن نازك!! حالا هم دارم سرما ميخورم!!!!!!!!!!!!!!

يخچال:
- خسته نباشين چه وبلاگ خوناي فعالي، هنوز توكفه يه جك يخم مونديم!!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، بزرگ مي شه يادش ميره!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، كوه اورست درست ميشه!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، بر مي گرده مي ره خونه!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، مي ره خشك شويي!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، غش ميكنه!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، مي ميره!!!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، تا در خونه سينه خيز مي ره!!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، بلند مي شه بعدش داشته مي رفته دوباره مي خوره زمين!!!
- يه بار يه نفرمي خوره زمين ، بلند مي شه و مي ره ولي يهو فكر مي كنه داره بر ميگرده!!!
- اگه يخ زدين حقتونه ! تا شما باشين جك بفرستين.

سئوال:
- جون من به سئوالا جواب بدين:
- گواهينامه رانندگي رو تو 18 سال تمام ميدن يا 17 سال تمام؟
- به نظرتون من كجا زندگي ميكنم چند سالمه و چه خصوصيات اخلاقي اي دارم؟

جواب:
- از صدقه سر فعاليت وبلاگ خوناي ايراني تموم كرديم!

تنهايي:
- شده تا حالا وقتي بارون مي باره بغضتون بتركه.اگه يه وقت اينطوري شدين بدونين دلتون براي يكي تنگ شده يا عاشق شدين. اين عاشقانه ترين لحظات عمر يه نفر ميتونه باشه . عاشقونه ترين لحظات تقديم شما باد.
اوني كه همه رو دوس داره.
- "يه روز دلم گرفته بود، مثه روزاي باروني" اين شعرو شنيدين يا اينو "چشماي منتظر به پيچ جاده ، دلهره هاي دل پاك و ساده" ؟ اگه نشنيدين اوليش مال نوار دوست دارم با صداي ناصر عبداللهي و دوميش هم ماله سياوش خان قميشيه الآن اسم كاستش يادم نيست ولي بعدا بهتون مي گم .

كاردر وبلاگ:
- "انتقاد نشانه آدميت است. پس بياييد انتقاد كنيم." ن.ق: اوني كه همه رو دوست داره.

پايانيه:
- اول از همه خدا پدر و مادر و جد و آباد مخترع اين برچسب فارسي رو بيامرزه عجب كاره منو آسون كرده!!
- ببخشيد اين دو سه قسمت آخري غمگين بود آخه داره بارون مياد.
- تصميم دارم هر روز همين جوري بي خيال قرآن يا نهج البلاغه يا حافظ وا كنم هر چي اومد بنويسم. دنبال يه اسم براي اين بخشي كه گفتم ميگردم . پليز هلپ مي
- اميدوارم بهترين روزاي زندگي تون فردا هاتون باشه.
مهدي

۱۳۸۰/۰۹/۲۰

سلام
آقا يكي تحويل بگيره
بالاخره يه برچسب فارسي خريدم ولي به خاطر اينكه پول نداشتم يكم از طلاهاي وقتم رو فروختم اونم وقت وبلاگ نويسي رو شرمنده.

يخچال:
- خاموشه!!!!

سئوال:
بودن يا نبودن؟

جواب:
- تموم كرديم.

تنهايي:
- فعلا همه يه دوست دارن و اونم كتابه!!!!

كا در وبلاگ:
- آقا ما اصلا كار نمي گيم فقط يكي به وبلاگمون سر بزنه.

پايانيه:
- ديگه دارم نااميد مي شما يه وقت ديدين همين صفحه رو هم جم كردم!!!!
البته شوخي بود هر كي نخونه خودم مي خونم كه!

۱۳۸۰/۰۹/۱۸

سلام
من از همه معذرت مي خوام. واقعا ببخشيد كه يه چند روزي سر كار بوديد! حالا مي خوام براتون نعريف كنم كه برمن چه گذشت. اول از همه بگم كه هنوز نه برچسب فارسي خريدم و نه وبلاگ نويسي ياد گرفتم پس اگه اشتباحي ديدين ببخشيد ديگه.
اول از روز جمعه شروع مي كنم.اگه از احيا و خستگي بعدشو نخوابيدن هيچي نگم مي رسيم به اينجا كه:
من تو اين روز با آنهمه كاري كه داشتم به هيچ كارم نرسيدم فقط تنها كاري كه درست انجام دادم نصب يه ويدوز ميلنيوم بود.بقيه وقتمم تلف شد.اصلا نمي دونم چطوري گذشت و شب شدو ما خوابمون گرفت! فقط ميدونم كه خيلي خوابم مي يومد.خلاصه بعد از 36ساعت بي خوابي نخواسته خوابم رفت و وبلاگ نويسي افتاد واسه شنبه. حالا از شنبه بگم كه صبح شاد و شنگول بلند شدمو رفتم سر كلاس. هي مي خواستم زنگ بخوره بيام خونه بشينم يه متنه باحال بنويسم تا از خجالت شما در بيام. از همين عجله كردنا بود كه امتحان عربي رو خراب كردم ديگه. خلاصه داشتم از در مدرسه مي يومدم بيرون كه يكي از همكلاسيا اومد پيش منو گفت ديروز كامپيوترم بوت نشده و هنگ مي كرده منم هاردشو واكردم اووردم تو مدزسه بدم به تو بري درستش كني! مام كه با اين نيمچه رفيق رودروايسي داشتيم هاردو ازش گرفتيم.حالا بگذريم از اينكه وقت ديروزم كلا پاي اين هارد 40 گيگا بايتي رفت.راستي در مورد اين نيمچه رفيق 140كيلويي بهتون بگم يه كامپيوتر داره كه اگه من داشنم ديگه از خدا هيچي نمي خواستم! اونوقت يه ويندوز اصلا يه داس نمي تونه نصب كنه!!! حالا اينكه هاردو خودش وا كرده يا نه نمي دونم ولي فكر نكنم از پس اين كارا بر بياد. حالا در مورد اين هارد 40گيگا بايتي يا به قول بكي از رفيقاي قديم گيگويي بگم كه وقتي هارد وصل كردم و با ديسكت بوت كردم و يه نگاهي توش انداختم داشتم شاخ در مي آوردم كه بابا اين مردم از اين كامپيوتر چه استفاده هايي ميكنن. يه هارد اينجوري رو تصور كنين كه فقط يه ويندوز 98 داشته باشه با يه دونه ACDSEE و يه BITWARE اونوقت همه حجم باقي موندش پر باشه از شوها وMP3هاي خارجي چرت وغمگين واونهمه بازي !!! خب بگذريم ديروزم خلاصه سر همين كار گذاشتم. يه عذر خواهي مخصوص هم خدمت اولين رفيق اينترنتيمون(البته اگه ما رو رفيق حساب كنه).عليداد خان واقعا معذرت كه نتونستم جواب ايميلتونو بدم يعني هنوز نتونستم بخونمش.
- شما اگه يه مرد 60الي 70 ساله رو ببينيد كه يه شلوار تنگ و سياه لي و يه تي شرت تنگترو سياهتر پوشيده و يه گردنبند چوبي يزرگ به گردنش انداخته وموهاشم رو شونه هاشه و ريش و سبيل شصت تيغ كزده و تو اين سرماي زمستون رو يه موتور سياه بزرگ و با عينكي كه بازم سياهه داره تخته (نه اين دفعه سياه نيست)گاز تو خيابون مي ره چي ميگين؟ ما كه ديديم و هيچي نتونستيم بگيم اگه شما مي تونيد بگيد.
-راحع به لينكايي كه ميبينيد:
يه گاز سيب سرخ رو كه ما عليداد و حتما مي شتاسيد. ولي در موردoperaبگم كه اگه ويندوزXP ندارين اين بروزر از اكسپلوور 5.5 بهتره حتما ازش استفاده كنبد. البته يه مشكل داره اونم اينه كه با وبلوگاي فارسي رابطه چنداني نداره و اونا رو فارسي نشون نمي ده ولي سرعت و امكاناتش خوبه حالا اينكه از اكسپلوور 6 بهتره يا نه چون كن XP نداشتم نميتونم بگم. اولين مسنجر فارسيم نرم افزار جالبيه براي من كه خيلي جالب بود ولي چون تازگيا بهش سر نزدم نمي دونم ورژن جديد نرم افزارش چطوريه.

يخچال:
اين قسمت واسه جكايي كه شما قراره بفرستين.حالا فعلا من مي نويسم:
- آقا يه تفر يه نوشابه پرگاز مي خره گازشو مي گيره ميره شمال.
- راستي چند روز پيش دچار يه گرفتاري بزرگ شدم كه الآن براتون مي گم :
من موهام خيلي بلند و بد تركيب شده بود و مي خواستم برم سلموني. از شانس بد سلموني هميشگي هم بسته بود. خلاصه چندجا رفتم ولي همشون به دو سه هزار تومن بهم دادن و گفتن اين پولو بگير از خيره مو كوتاه كردن بگذر. من خيلي تعجب كردم و بالآخره از يكيشون پرسيدم: آخه چرا؟ طرف گفت: يه نگاه توآينه بنداز ببين حيف نيست اين ابريشما رو بچيني بريزي دور. وقتي نگاه كردم ديدم راست ميگه . داشتم برميگشتم كه برم خونه يه هو مغزم جرقه زد. يه نگاه تو آيته كردم و بعد كلاه گيسم و برداشتم و به طرف گفنم اشتباه شده. يارو يه نگاه به ما كرد و بعد با حالت عصبانيت اومدو با شاگردش منو به زور نشوند رو صندلي و سرمو تيغ زد. داشتم مي رفتم خونه كه چند تا سلمونيا ديگه منو ديدنو گفتن كدوم جلاد اينكاريت كرده؟ گفتم: فلاني. يه هو ديدم ميليون ميليون آدم ريختن توسلموني يارو و اونجا رو آتيش زدن. من در رفتم و بعد تو اخبار ديدم كه بابا اين جريان ساده اسمش شده كوي دانشگاه. اونوقت بود كه خدارو شكر كردم كه در رفتم وتا چند روزي هم ازخونه بيرون نيومدم.

سئوال:
اين قسمت مال سئوال هاي شماست كه بايد بقرستين.حالا سئوال خودم:
- به نظر شما كاركرد انسان به ويندوز شبيه تره يا داس؟ چزا؟

جواب:
اينم مال جواباس ديگه.

تنهايي:
اين جا مال حرف هاي شماست.

كاردر وبلاگ:
اينم كار هايي كه بايد انجام بدهيد(البته اجباري نيست).
1- فعلا هر كسي كه اين صفحه رو مي خونه يه ايميل بزنه و بگه كجاييه. مي خوام ببينم كجاييا بيشترن.
2- تظزاتتون رو درباره اين وبلاگ بهم بگين من اصلا ناراحت نميشم و مطمئن باشين اگه با نظراتم بخونه حتما انجام مي دم.

پايانيه:
- يه وقت فكر نكنيد من حزب ا... هستما. من مسلمونم . كاملا منطقي كه يه فالگير مي گفت واي به روزي كه عاشق بشي!! البته خرافاتيم نيستم.
- راستي بهتون گفتم من بدترين بچه دنبام با بهترين پدر و مادر دنيا؟
سلام
نماز روزه هاتون قبول
الآن كه دارم اين متنو براتون مي نويسم هنوز برچسب فارسي براي صفحه كليد نگرفتم (بالاخره بايد ايروني بودن خودم رو برسونم آخه ايرونيا خيلي پشتكار دارن ديگه)همه اونهايي كه دارين متنو مي خونين خواهشن اين تن بميره از حرف هاي من ناراحت نشين.من اصلا اين حرفها ربه خودم مي گم جون من اونايي كه مثل من نيستن ناراحت نشن.راستي تا اين لحظه هيچكس از وجود اين وبلاگ اطلاعي نداره.شايد بعد از نوشتن اين متن به چند نفر گفتم.امروزم ميگم هر چي مطلب جالب دارين برام بفرستين.ضمنا خدمت عليداد خان بگم (كه البته هنوز از وجود اين وبلاگ خبر نداره)كه ما هم بالاخره زير بارون قدم زديم اونم سه شنبه شب.واقعا جات خالي عجب باروني بود.

-حالا اصل مطلب:
مي خواستم ببينم آيا تا حالا به علت عقب موندن خودمون از بقيه كشورها فكر كردين؟به نظر شما مقصر كيه؟ مقصر خاتمي يا خامنه اي يا اصلا آخوند جماعت است يا نه؟ يعني فكر مي كنيد با نبودن آخوندها وضع ما بهتره؟
نه عزيز مشكل از خود ماست.مايي كه دوست داريم هميشه از زير كار در بريم.مايي كه تا ميتونيم به هم ديگه دروغ ميگيم و فقط به فكر اينيم كه چطوري برخلاف قانون و به نفع خودمون كار كنيم و بعد هم به وسيله ريش و چپيه يا هر چيز ديگه ادعاي مسلموني كنيم. انسانهايي كه توقع دارين كه خاتمي به خاطر رايي كه بهش دادين(يا شايدم ندادين)همه مشكلها رو حل كنه تا حالا چه كمكي به خاتمي كردين؟ واقعا چه كمكي؟ يادمه اولين روزايي كه به وبلاگ عليداد خان سر زدم تو قسمت نقل قول به گفته اي از ج.اف.كندي برخوردم به اين شرح كه: هرگز نپرس كه كشورت چه كاري برات مي تونه انجام بده بپرس كه تو چه كاري مي توني براي كشورت انجام بدي .حالا خودتون تا ته خط برين.
معلم شيمي ما چند روز پيش يه سري حرفا زد كه به نظرم جالب اومد.خلاصشو براتون ميگم :
اولين مورد اين بود كه فساد زمان شاه خيلي كمتر از حالا بوده(كه البته با مقايسه جمعيت جوان كشور در دوران قبل از انقلاب و حال اين مطلب در مواردي به غير از اعتياد تقريبا غلط است)و اگه به جووني مي گفتي معتاد انگار كه بهش بدترين حرفها و فحشها رو دادي.مي گفت كه توي روستاي محل زندگيشون كه حدود 2000الي 3000 نفر جمعيت داشته فقط چند تا پيرمرد و پيرزن معتاد بودن اونم به خاطر اينكه چند سال قبل از اون كه انگليس به ايران سلطه داشته ترياك رو براي مدتي ارزون مي فروخته و سوخته اون(كه به هيچ درد نمي خوره)رو گرونتر مي خريده تا مردم رو معتاد كنه و اعتياد به ترياك يكي از راههاي كسب درآمد افراد از كارافتاده و فقير محسوب مي شده.
دومين حرفش همين بحث اولي بود كه مي گفت اگه آخوندا جلوي پيشرفت ما رو گرفتن چرا ما زمان شاه كه اونا نبودن پيشرفت نكرديم؟
سومين حرفش هم كه خيلي برام جالب بود اين بود كه مگه ما جوونا چقدر مي تونيم فاسد باشيم كه بخوان باهامون مقابله كنن؟ حداكثرش اعتياد يا زنا ديگه.فساد واقعي رو اونايي دارن كه به اسم اسلام و دلسوزي تو اين كشور داراي پست و مقامن ولي هيچ كاري براي مردم انجام نميدن و تا مي تونن از مال اين مملكت مي خورن.به نظر من هم اين حرف واقعا درسته.نيست؟ واقعا شما فكر مي كنيد كه اين گونه افراد كم هستند؟ الآن حتي خيلياشون مقامهاي حساسي هم دارن.
ديگه واسه امروز بسه آخه ممكن واسه آينده حرف كم بيارم.
- اگه سردرد شدين حتما يه استامينوفن كدئين بخورين.
- راستي من نمي تونم وبلاگو به روز نگه دارما شرمنده.
- به نظر شما تا حالا خوب نوشتم؟جون من تحويلم بگيريد.
- كتابهاي مورد علاقتون رو هم به ما بگيد همينطور خواننده و بازيگر مورد علاقتونو.
سلام به همه اونايى كه به عاشقانه سر زدن
اول از همه نماز و روزه هاتون قبول
اين اولين متنى كه مى نويسم .خب بهتره اول بگم كه اينى كه مى بينيد اون چيزى نيست كه مى خواستم ولى بهتر از هيچ چيه ديگه.نيست؟ شايد هم تغييرش دادم خدا رو چه ديدى؟ فعلا" ببينم كه مى تونم همين جوريش رو تحمل كنم يا مشكلات زندگى كه مخصوصا روى دوش من امثال من سنگينى مى كنه (درس خوندن )مىذاره يا نه . تازه بايد ببينم كسى اصلا" منو تحويل مى گيره .(همه خواننده ها توجه داشته باشند كه نگهداشتن كليد shift براى نوشتن هر دانه "ى"چه قدر سخت مىنمايد خصوصا براى اينجانب كه البته خيلى سخت تر مىنمايد .پس به همين دليل از اين زمان نوشتن "ى"به صورت فارسى مقدور نمىباشد و از اين پس به صورت"ي"نوشته مي شود.)حالا يه سوال كه البته هر كي جواب بده اشتراك مادام العمر وبلاگ عاشقانه به او اهدا خواهد شد. هر كي گفت كه تايپ كردن بدون برچسب فارسي روي صفحه كليد(كه البته قرمز نيز بايد باشد)چقدر سخت است؟ هر كي جواب اين سوال و بلده خودشو جاي من بدبخت بذاره خلاصه اگه كلمه اي هم اشطباح بود ببخشيد.
+خب حالا بريم سر اصل مطلب :
من اسمم مهدي است.بچه اين كوچه هم نيستم.داشتم از اين طرفا رد مي شدم كه عليداد خانو ديدم(شايدم اون منو ديد)و بالاخره شوخي شوخي يا جدي جدي يا اصلا"شوخي جدي من هم به بلاگيدن افتادم.گفتم منم يه چيزايي واسه گفتن دارم ديگه .مي نويسم هركي خوند خوش به سعادتش هركي هم نخوند بايد يه عمر خودشو ملامت كنه كه واي ديدي چي شد وچه فرصتي رو از دست داديم !!! خلاصه بعد از همه چرت و پرتهايي كه به خوردتون دادم(كه البته بايد بهشون عادت كنين)مي خوام بگم كه آقايون و خانوما يا به قول عليداد خان آدما و حواها هر چي عكس و خاطره و جك و عقيده و مرام و شعر جالب دارين اگه دوست دارين برام بفرستين.هر چي سايت باحال و مطلب باحال بلدين اگه دوست دارين برام بفرستين.هر چي سوال دارين برام بفرستين تا مطرح كنم بقيه خواننده ها جواب بدن.هر چي جواب دارين بفرستين و آخريشم اينه كه به هر چي رفيق دارين بگين كه به عاشقانه يه سري بزنن تا ديگه تا آخر عمر افسوس نخورن! خواهشن از شوخي هاي ماهم ناراحت نشين.
+من از سياست بدم نمياد در صورتي كه منو به سمت پيشرقت واقعي ببره و بتونه به ديگران كمك كنه. راستي تصميم دارم كه يه سري نظرسنجي هم انجام بدم حتما"راي بدين .
+خب ديگه داره حرفام تموم مي شه فقط بگم منتظر نامه ها و نظرات و راهنماييهاتون هستم. حتما برام نامه بنويسين.
اگه يه روزي هم ديدين كه به بلاگيدن نپرداختم ناراحت نشينا خوب .
خداحافظ
كسي كه همه رو دوست داره