۱۳۸۰/۱۱/۲۸

سلام
شرمنده يه چند روز نبودم! آخه كارنامه ها رو دادن با نمره هاييم كه من گرفتم خوب ديگه !! واقعا وقت نكردم! امروز نوار جديد گروه آريان رو خريدم خيلي قشنگه. سعي ميكنم فردا يه چيزايي بنويسم! فعلا خداحافظ

۱۳۸۰/۱۱/۲۱

اسير
ترا مي خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگيرم
توئي آن آسمان صاف و روشن
من اين كنج قفس، مرغي اسيرم

ز پشت ميله هاي سرد و تيره
نگاه حسرتم حيران برويت
در اين فكرم كه دستي پيش آيد
و من ناگه گشايم پر بسويت

در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت
از اين زندان خامش پر بگيرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
كنارت زندگي از سر بگيرم

در اين فكرم من و دانم كه هرگز
مرا ياراي رفتن زين قفس نيست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نيست

ز پشت ميله ها، هر صبح روسن
نگاه كودكي خندد برويم
چ. من سر ميكنم آواز شادي
لبش با بوسه مي آيد بسويم

اگر اي آسمان خواهم كه يكروز
از اين رندان خامش پر بگيرم
به چشم كودك گريان چه گويم
زمن بگذر، كه من مرغي اسيرم

من آن شمعم كه با شوز دل خويش
فروزان ميكنم ويرانه اي را
اگر خواهم كه خاموشي گزينم
پريشان ميكنم كاشانه اي را

== شعر اسير از فروغ فرخزاد
سلام
22 بهمنتون مبارك!! واقعا 22 بهمن چه روزيه نه؟ خيلي از پدر و مادراي ما با اومدن چنين روزي توي خاطره هاشون غرق ميشن. خاطره هاي خوب و بد. نه اشتباه نكنين نميخوام بگم كه انقلاب شده چه كولاكي شده و از اين جور چيزا ولي واقعا اينجور روزا خيلي كم پيش ميان. اصلا فكر نميكنم همچين استقبال پر شوري از هيچ رهبر ديگه اي شده باشه! يعني اگه بخوايم منطقي و منصفانه فكر كنيم ميبينيم كه واقعا همه مردم طالب امام بودن و اونو دوست داشتن. وقتي فيلماي اينروز رو ميبينم با تمام وجودم وحدت و عشق رو حس ميكنم! پس چي شد اونهمه عشق؟ اونهمه يكدلي و اتحاد؟ مگه همين مردم نبودن كه چندين كيلومتر صف كشيدن تا با امام ملاقات كنن؟ مگه همين مردم نبودن كه با محبت خودشون ارتش و نيروهاي نظامي رو جذب كردن؟ مگه همين مردم نبودن كه با هم مثل برادر بودن؟ مگه همينا نبودن كه اينچنين غوغايي كردن؟ پس اينا همش چي شد؟ چرا با اين همه انرژي هنوز داريم درجا ميزنيم؟ چرا هنوز جهان سومي هستيم؟ من روي اين موضوع فكر كردم شماها هم فكر كنيد! من عقيدم اينه كه انقلاب يك شور جريان خارجي نيست بلكه داخليه. يعني بايد در ذهن و تفكر مردم انقلاب بوجود بياد تا انقلاب خارجي رخ بده و نظام سياسي عوض شه. يعني لازمه انقلاب (به معني تحول حكومت)، انقلاب فكري و عقيده ايه. پس بدون انقلاب دروني انقلاب و تحول حكومت يا غير ممكنه يا بي فايده است. مردم ما علت تحول حكومت بودند و مطمئنا دچار انقلاب فكري شده بودن كه اولين جرقه اين انقلاب رو همت امام زد. مردم ما با اين تفكر درست و تازه براي نابودي نظام شاهنشاهي مبارزه كردند. مردم بر اثر عوامل زيادي آگاهتر شده بودن و با اعتقادي عميق و با انرژي خيلي خيلي زياد به سمت دموكراسي پيش ميرفتند. امام نقش كليدي اي رو در اين بازي به عهده داشت و آن جلوگيري از به هدر رفتن اين انرژي عظيم و تعيين خط مشي مبارزه مردم بود تا اين مبارزه سرانجامي همچون مشروطه نداشته باشه. مردم پس از همه رنج ها و ناراحتي ها پيروز شدند و مردمسالاري ديني با نام جمهوري اسلامي و با زحمت خود مردم و رهبري امام بر ايران زمين حاكم شد. در ابتداي كار همه مردم با تمام توانايي و با همان اعتقاد قلبي براي پيشرفت مملكت خودشون و رسيدن به آرزوهاشون كار كردند. تا اينكه جنگ شد و جنگ تمام رمق مردم و دولت را كشيد ولي مردم در 8 سال دفاع مقدس هم با همان حس وطن دوستي و استقلال طلبي جنگيدند و از جان خود مايه گذاشتند تا شكست نخورند و بالاخره پيروز شدند و به حق خود رسيدند.تا اينجا مردم هنوز همان اتحاد و همبستگي رو حفظ كرده بودن تا اينكه اميد مردم و منشا تفكر نوين مردمسالاري ديني و موسس جمهوري اسلامي ايران دوستداران خود را تنها گذاشت و به لقاء ا... پيوست. در اين موقع مردم شوكه شدند و وقتي كه به خود آمدند زماني بود كه از امام خبري نبود و افرادي با نظرات متفاوت و نه چندان جديد به وجود آمده بودند. و از آنجايي كه هر فردي مي تواند داراي تفكر و علايق خاصي باشد افرادي كه بعد از امام رهبران و مديران اين نظام شدند با نظرات ديگه اي و اعتقادات متفاوتي شروع به كار كردن و به خاطر همين مردم هم به دو دسته تقسيم شدن: 1- اون دسته از مردم كه با نظراتي كه با متفاوت بود ساختن و دوباره انقلاب فكري پيدا كردن.2- اون دسته از مردم كه فقط تفكرات امام رو قبول داشتن و نمي تونستن با تفكر جديد بخونن. گروه اول كم كم دچار تفكر خاصي شدند و اعتقادات جديدي پيدا كردند و گروه دوم كمكم گوشه نشين مي شدند تا وقتي كه دوباره خاتمي با تفكر امام وارد گود شد و مردمي كه جزو گروه دوم بودند و كنار زده شده بودند دوباره اميدوار شدند و به خاتمي راي دادند و همچنين اعضايي كه به عنوان چپي ها يا همون اعضاي فعال طرفدار تفكر امام و نيز عده اي از گروه اول موسوم به راست كه تمايل به تفكرات امام داشتند به خاتمي راي دادند. در اينجا ما دو گروه فعال داريم يكي راست و يكي چپ كه مسلما اين گروه ها با هم متحد نيستند و در طي اين مدت يعني فاصله بين مرگ امام و كانديداتوري خاتمي نيز با هم يكدل نبودند و كار نكردند. مردم به خاتمي راي دادند و از او فقط ميخواستن كه دنباله رو تفكر امام باشه ولي در 10 تا 15 سال قبل تفكرات زيادي در جامعه بوجود أمده بود كه كار خاتمي رو سخت ميكرد و اونو دچار زحمت كرد. خلاصه ميبينيم كه مردم هنوز خواهان امام هستن و اونو دوست دارن.
اين لينك مصاحبه باخداست. از سايت خورشيدخانم پيداش كردم. خيلي باحاله!! حتما روش كليك كنيد.

۱۳۸۰/۱۱/۱۹

بنام رحمتگر مهربان
سلام
جمعه بهترين روز خدا و بهترين روز زيبايي ها
جمعه تجلي استراحت ها و راحتي از خستگي
اولين روزي بود كه تا ساعت 10 خوابيدم و ساعت 11 صبحانه خوردم و هنوز نهار نخوردم اين حرفها را در حالي مي خوانم كه دو تا فرد فيلم در كنارم در حال مزاح هستن يكي داره شعر مي خونه “ آلاله بچه كرده / پرستو غنچه كرده“و خواستار شفاي عاجز براي اين افراد هستم
و من ديگر مطلبي براي گفتن نداشتندي و مجبور به غزل از مولانا شدندي. به اميد رضايت از اين ابيات.
------------------------------------------------------------------
دومين غزل :

به باغ بلبل از پس نواي ما گويد * * حديث عشق شكرريز جان فزا گويد
اگرز‚رنگ رخ يار ما خبر دارد * * زلاله زارو ز نسرين وگل چرا گويد
زراه غيرت گويد كه تا بپوشاند * * رها كند سرچشمه حديث پا گويد
كه پاره پاره به تدريج ذره كي گردد * * فنا شود كه اگر تند وبرو لا گويد
كهي كه ذره بود پيش او دوصدكه قاف * * دوان دوان شود آن د م كه او بيا گويد
چوگوش كوه شنيد آنبياي فرخ او * * به سر بيايد و لبيك را دوتا گويد
به حق گلشن اقبال كند رو مستي
چوگل خموش كه تا بلبلت ثنا گويد
----------------------------------------------------------------------------------------
:FINISHING
اللهي عشقم را فرمت مكن.
اللهي دلم را ويروسي نساز.
اللهي ما بنده ايم و بنده را جز بندگي نشايد پس به ما الفباي بندگي بياموز.
دوستدار ترين دوستداران .........محمود

۱۳۸۰/۱۱/۱۸

سلام
از اين به بعد هر روز با يك غزل از مولانا:

خنده از لطفت حكايت مي كند****** ناله از قهرت شكايت مي كند
اين دو پيغام مخالف در جهان****** ازيكي دلبر روايت مي كند
غا فلي را لطف بفريبد چنا ن****** قهر ننديشدجنايت مي كند
وان يكي را قهر نوميدي دهد******* ياس كلي را رعايت مي كند
عشق ما نند شفيعي مشفقي*******اين دو گمره راحمايت مي كند
شكرها داريم زين عشق اي خدا*****لطفهاي بي نهايت مي كند
هر چه ما در شكر تقصيري كنيم*** عشق كفران را كفايت مي كند
كوثراست اين عشق با آب حيات****عمر را بي حدوغايت مي كند
در ميان مجرم و حق چون رسول* بس دوا دو بس سعايت مي كند
بس كن اي آيت آيت اين را بر مخوان
عشق خود تفسير آيت مي كند

--------------------------------------------------------------------------------
FINISHING:
نمي دونم چه قدر گير درس و زندگي و كامپيوتر و تلويزيون و... شديم كه از كتاب و شعر و داستان دور شديم و حتي وقت خواندن اين ارزشها را نمي كنيم شعر هاي ادبيات ما شعرهاي با وزن و آهنگي هستندكه مااز آنها غافل شده ايم و زيبايي هاي آنها را درك نكرده ايم زيبايي شعر در آهنگ است و در عشق است در قرب . ولي چگونه بتونيم به اين معاني سنگين پي ببريم دشوار است.
اين شعر لطيف “چو مهر آيد حركت افزون شود“
معاني زيادي رو مي توان براي مهر در نظر گرفت مانند:
خورشيد
عشق
ماه مهر
خدايا هميشه ما را عاشق نگه دار ودراين راه كمكمان كن.
اللهي ما را آن ده كه آن به و ما را مسپار به كه ومه(الهي نامه خواجه عبد الله انصاري).
الهي آنچه را كه عشق نيست ارزش چيست؟
راستي يادم بگم تو همين جريان مهموني و درس نخوندم امروز سر كلاس فيزيك اونقدر ضايع يا همون ان شدم!
واقعا اين چند روز كار داشتم ببخشيد!! آخه فردا يه مهموني بزرگ داريم!! حدودا 50 تا 60 نفر مهمون گرانقدر تمام وقت من و بقيه اعضاي خانواده رو از اول هفته گرفتن. خيلي كفريم كردن!! اين هفته نه درس خوندم و نه وبلوگ هيچ تكليفيم ننوشتم! مائيم ديگه روانم پاك پاك! ختم بيخياليم! ولي يه كتابي پيدا كردم از دكتر عبدالكريم سروش به اسم ايدئولوژي شيطاني (دكماتيزم نقابدار) كه با اينكه ما 20 سال پيشه ولي خيلي جذبم كرده و با اين كه اصلا وقت نداشتم 60 صفحه شو خوندم قول ميدم وقتي تمومش كردم خلاصه شو بنويسم! حالا بگذريم. تا حالا فكر كردين چرا اسم اين وبلوگ رو عاشقانه گذاشتم؟ خوب دليلاي زيادي داشت ولي يكي از دلابلش اين شعر از فروغ فرخزاد بود:
............................................................. عاشقانه.................................................................
اي شب از روياي تو رنگين شده
سينه از عطر توام سنگين شده
اي به روي چشم من گسترده خويش
شاديم بخشيده از اندوه بيش
همچو باراني كه شويد جسم خاك
هستيم ز آلودگي ها كرده پاك
اي تپش هاي دل سوزان من
آتشي در سايه مژگان من
اي ز گندمزارها سر شارتر

اي ز زرين شاخه ها پر بارتر
اي در بگشوده بر خورشيدها
در هجوم ظلمت ترديدها
با توام ديگر ز دردي بيم نيست
هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست

اين دل تنگ من و اين بار نور؟
هايهوي زندگي در قعر گور؟

اي دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پيش از اينت گر كه در خود داشتم
هر كسي را تو نمي انگاشتم
درد تاريكيست، درد خواستن
رفتن و بيهوده خود را كاستن
سر نهادن بر سيه دل سينه ها
سينه آلودن به چرك كينه ها
در نوازش، نيش ماران يافتن
زهر در لبخند ياران يافتن
زر نهادن در كف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها

آه ، اي با جان من آميخته
اي مرا از گور من انگيخته
چون ستاره، با دو بال زر نشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهائيم خاموشي گرفت
پيكرم بوي همآغوشي گرفت
جوي خشك سينه ام را آب، تو
بستر رگهام را سيلاب، تو
در جهاني اينچنين سرد و سياه
با قدمهايت قدمهايم براه

اي به زير پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گيسويم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه، اي بيگانه با پيراهنم
آشناي سبزه زاران تنم
آه، اي روشن طلوع بي غروب
آفتاب سرزمين هاي جنوب

عشق ديگر نيست اين ، اين خيرگيست
چلچراغي در سكوت و تيرگيست
عشق چون در سينه ام بيدار شد
از طلب، پا تا سرم ايثار شد

اين دگر من نيستم، من نيستم
حيف از آن عمري كه با من زيستم

آه، مي خواهم كه بشكافم ز هم
شاديم يكدم بيالايد به غم
آه، مي خواهم كه برخيزم ز جاي
همچو ابري اشك ريزم هايهاي

اين دل تنگ من و اين دود عود؟
در شبستان، زخمه هاي چنگ و رود؟
اين فضاي خالي و پروازها؟
اين شب خاموش و اين آوازها؟

اي نگاهت لاي لائي سحر بار
گاهوار كودكان بيقرار
اي نفسهايت نسيم نيمخواب
شسته در خود، لرزه هاي اضطراب
خفته در لبخند فرداهاي من
رفته تا اعماق دنياهاي من

اي مرا با شور شعر آميخته
اينهمه آتش به شعرم ريخته
چون تب عشقم چنين افروختي
لاجرم، شعرم به آتش سوختي

- اميدوارم خوشتون اومده باشه! من كه خيلي با اين شعر حال ميكنم!
- جهان يه فرد اوني نيست كه اون فرد اونو ميبينه بلكه اونيه كه فرد به طور فعالانه در اون بازي كنه!
- فعلا خداحافظ !
گمشده در دنباي بزرگ تفكر............. مهدي (حالا)
سلام
بالاخره منم دارم مينويسم. اگه مي دونستم اين محمود انقدر دهن لقه زودتر مينوشتم تا قبل از اينكه محمود لو بده من خبر پيوستن دو تا از رفقا رو به عاشقانه بدم!! البته يكي از دوستان كه آقا مسلم باشن همين چند دقيقه پيش يه مطلبي نوشتن و يكي ديگه از دوستان هنوز به طور قطعي و صددرصد به ما نپيوستن ولي به هر حال ديگه!!!

۱۳۸۰/۱۱/۱۷

سلام من عضو جديد اين گروه هستم اسم من مسلم است من دانش اموز سال دوم دبرستان هستم و از اين به بعد ميخواهم كه فعاليت خود را در اين گروه اغاز كنم
(متشكرم)

۱۳۸۰/۱۱/۱۵

سلام
امروز مي خواهم يه خبر جديد بهتون بدم دو تا دوستان مي خوان به ما بپيوند و شما خوانندگان مشتاق ما را كمك كنند يكي از دوستان را من تا حالا نديدم ولي يكي از دوستان مهدي است و دومي نيز با هر دوتامون دوسته پسرهاي خوبيند يكي ازيكي بهتر ولي هنوز نگفتن درباره چي مي خوان بنويسن مهدي ديگه زده تو كاره درس و چسبيده به درس از همه هم خرخون تره ولي آخر خالي بنديه و ميگه درسي نخوندم امروز يكي از زيباترين روزهاي عمرم است ولي نميدونم چرا اگر فهميدين به ماهم بگين مهدي تصميم گرفته كه يك تيم سيصد چارصد نفري بزنه هر كس يه روز بنويسه و دو ماه را براي خودش بنويسه ولي معلوم اين است براي چي مي خواد اين كارو بكنه من كه از وقتي با مهدي تيم زدم كسي به من ميل نزده و خبري از من نگرفته و به معروف ميل زن وب لاگ نويس را سر شوق آورد ولي من خيلي اميدوار بودم يه برام بفرستند حالا نمي دونم مهدي تو لينكا اشتباه ادرس منو نوشته يا اينكه كسي تحويل نمي گيره مهدي ميگه كه همه فكر مي كنن ما دو تا يه نفريم و تو را تحويل نميگيرن بابا من با مهدي سر رقابت با تعداد ايميل ها مسابقه گذاشتيم ولي غير از همون اولين خوش آمد hotmail ديگه ميلي دريافت نكرده ام خب اگر دوست دارين يكي از سبز مغزان مملكت در سنين جواني گم شود ديگه هم ميل نزنين !! ولي خلاصه همه حرفايه من راست نبودن ولي خيلياشون واقعا راستن مهدي كه تو كاره آشپزي و غذا ياد ميده و تازگيا سرآشپز ايران مي خواد بشه البته شروع خوبيه و شغل جالبي از تمام كساني از كار مهدي خوششون مياد بايد نوشته هاشو بخونن و چشمايه گرانبهاشونو را در اين راه كور نمايند اين نوشته ها نوشتم چون از نوشتن لذت مي برم و به كساني اين مطالب را مي خونند خسته نباشيد ميگم ديگه حال ندارم لذت ببرم و شما را به خداي منان مي فرستم .
FINISHING:
از كساني ما را در اين كمك مي كنند تا مطالب دسته اول را به شما عزيزان ارائه دهيم ممنونم و از مهدي كه اين وب لاگ را زد وطراحي و همه بازماندگان وعزيزان نيز ممنونم .

۱۳۸۰/۱۱/۱۴

سلام
شرمنده جايي دعوتم بايد برم مهموني! فقط بگم كه هنوز با هيچ وبلوگي بيشتر از وبلوگ عليداد حال نميكنم. يه سري بهش بزنين. وبلوگ شيما ( يا همون شيوا) هم خيلي با حاله.
تا فردا!
ساحل نشين قلب پر مهرتان........... مهدي

۱۳۸۰/۱۱/۱۳

جمعه
جمعه ساكت
جمعه متروك
جمعه چون كوچه هاي كهنه، غم انگيز
جمعه انديشه هاي تنبل بيمار
جمعه خميازه هاي موذي كشدار
جمعه بي انتظار
جمعه تسليم
خانه خالي
خانه دلگير
خانه دربسته بر هجوم جواني
خانه تاريكي و تصور خورشيد
خانه تنهايي و تفأل و ترديد
خانه پرده، كتاب، گنجه، تصاوير
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگي من چو جويبار غريبي
در دل اين جمعه هاي ساكت متروك
در دل اين خانه هاي خالي دلگير
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...
فروغ فرخزاد( تولدي ديگر)

۱۳۸۰/۱۱/۱۲

سلام
به جون خودم وقت نميكنم بنويسم!!! خب اول آشپزي :
اسم غذاي امروز پروك ه.
مواد لازم:
گوشت چرخ كرده 300 گرم ، سوسيس و كالباس 500 گرم ، پنير پيتزا 250 گرم ، جعفري و سبزي معطر 100 گرم ، رب گوجه فرنگي 3 قاشق سوپ خوري ، پياز متوسط 2 عدد ، فلفل دلمه اي سبز 3 عدد ، قارچ 3 عدد يا بيشتر ، روغن نمك و فلفل به ميزان لازم. (اگه نصف اينا رم بريزين كار ميكنه!!)
مواد لازم براي خمير پروك ( براي پيتزا هم بدرد ميخوره):
زرده تخم مرغ 4 عدد ، روغن مايع نصف پيمانه ، آرد به ميزان لازم ، آب نصف پيمانه ، بكينگ پودر يك و نيم قاشق چايخوري ، نمك به ميزان لازم.
طرز تهيه خمير:
بكينگ پودر، نمك، آب ، روغن مايع و زرده تخم مرغ را مخلوط كنيد سپس آرد را بتدريج به آن بيفزاييد تا زماني كه خمير به دست نچسبد و مدت دو ساعت بگذاريد بماند.
طرز تهيه:
پياز را خلال كرده بگذاريد سرخ شود. گوشت ، نمك و ادويه را به پياز اضافه كنيد تا آب گوشت گرفته شود و رب گوجه فرنگي را اضافه كنيد. سوسيس و كالباس را به قطعات يك اندازه خرد و به مواد اضافه كنيد. مرغ را آبپز كرده و گوشت آنرا جدا كرده و به همراهي قارچ و فلفل دلمه اي به مواد اضافه كرده و تفت دهيد. خمير پروك را 4 قسمت كرده 3 قسمت را در ظرف هاي گرد 25 سانتي پهن كرده سپس در طبقه وسط فر به مدت 20 دقيقه بپزيد. داخل خمير ها مواد پروك و لابه لاي آنها پنير پيتزا قرار دهيد. يك تكه خمير كنار گذاشته با وردنه باز كنيد و بارولت بورش دهيد و روي پروك به حالت حصير باف قرار دهيد و به مدت 25 دقيقه در فر بگذاريد.