۱۳۸۶/۰۹/۱۲

زلف بر باد مده


زلف بر باد مده، تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن، تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس، تا نخورم خون جگر
سر مکش، تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن، تا نکنی در بندم
طره را تاب مده، تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو، تا نبُری از خویشم
غم اغیار مخور، تا نکنی نا شادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو، تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما، تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو، حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام، آزادم

۱۳۸۶/۰۹/۱۰

عکس موضوعی



ازین به بعد عکسا رو هم همینجا میذارم!
عکس موضوعی!

بعد از تحریر:
-چرا این عکس رو اینجا گذاشتم؟ چون ازش خاطره دارم خب!
-یه اردوی سه روزه رفتم مشهد. با چهارتا از بچه های دانشگاه توی یه سوئیت بودیم! وسط خندیدنو جمع کردن وسایل برای برگشت من دوربینمو برداشتمو شروع کردم به عکاسی! هی عکس میگرفتم که یکی از بچه ها انطوری وایساد و گفت بیا عکس موضوعی بگیر! همین!