۱۳۸۹/۰۹/۳۰

خوشبختی

آدمه دیگه. یه وقتایی فکر می گیرتش.

به نظرتون چند نفر تو دنیا هستن که توی نوجوانی عاشق یکی شدن بالاخره؟
به نظر من تقریبا همه!

به نظرتون ازین همه نفر! چندتاشون انقدر مطمئن بودن از حسشون که پیشنهاد ازدواج بدن به طرف؟
من نظری ندارم

حالا ازون تعداد پیشنهاد چندتاشون جواب مثبت میگیره؟
اصلا چندتاشون جواب به درد بخور میگیره؟
تازه حالا خود طرف خواست خانواده ش چی؟
حالا از اون تعداد جواب مثبت گرفته ها چندتاشون میتونن کار مناسب و شرایط ازدواج رو محیا کنن؟
اصلا گیرم اونم درست شه و ازدواج کنن باهم. چندتاشون بعد از ازدواج دچار پشیمونی نمیشن و همچنان از انتخابشون شدیدا راضی میمونن اونم تحت فشارهای ناشی از زندگی مستقل؟
تازه ازونایی که از انتخابشون راضی هستن چندتاشون همچنان عاشق میمونن و روز به روز بیشتر از انتخابشون لذت میبرن؟

نمیدونم چند نفر اینجوری هستن. اصلا چند درصد مردم دنیان؟ چند درصد مردم ایران؟
نمیدونم. من که اطراف خودم ندیدم کسی رو.
همه اینا رو گفتم که بگم من یکی ازونام. ازونایی که تو عمرشون فقط عاشق یه دختر شدم و با همون ازدواج کردم و با همون زندگی میکنم و هر روز که از خواب پا میشم و نگاهش میکنم احساس میکنم بیشتر دوسش دارم.

به نظرتون همین یه مورد واسه اینکه تمام عمرت رو احساس کنی خوشبخت ترین مرد دنیایی کافی نیست؟

۱۳۸۹/۰۹/۲۱

این شب‎ها

امشب انگار خبری از قهوه نیست.
انقدر منتظر آب جوش میمونم تا خوابم ببره!

۱۳۸۹/۰۹/۲۰

یغما گلرویی

این روزهام علاوه بر یه عالمه تنهایی و کلی بیکاری، شدیدا با شعرای یغما میگذره. البته به واسطه صدای و سلیقه خوب رضا یزدانی

۱۳۸۹/۰۹/۱۸

اون ور دیوار یه دیوار دیگه‎ست

 
بعد هر فریاد یه سکوته
توی هر سکوت، یه شعر دیگهست
توی هر شعری، هر سکوتی،
یه فریاد دیگهست
دل هر لبخندی توی اشکه
هر اشکی یه درد،
 قصه ای دیگه‎ست
توی هر گریه، توی هر درد،
یه لبخند دیگه‎ست
اون ور دریا بازم یه ساحل و
پشت این کوه یه کوه دیگه‎ست
بعد هر فردا، پشت هر تکرار
 یه تکرار دیگه‎ست
اونور ساحل یه دریای شور
پشت این جنگل یه جنگل دیگه‎ست
بعد هر تکرار، بعد هر فردا
یه فردای دیگه‎ست

۱۳۸۹/۰۹/۱۶

دوباره برمی‎گردم به امن آغوشت

کلا خیلی وقته که ترانه خوب که خوب هم خونده شده باشه نشنیدم. این یکی مدتیه حسابی لذتم بخشیده.

شاعر تمام شده
شاهین نجفی


۱۳۸۹/۰۳/۱۲

چه طوفانی ...

چه توفانی...
دلم پر است
نازنین!
بگذار
در سوگ یک سلام بگریم
دیروز
با هر سلام تازه
آفتابی می تابید بر برف:
«چه کار میتوانم برایت بکنم»
امروز
انتظارت دیری نمی پاید
هر سلام تازه
بی درنگ
می رسد به ترجیع همه دوستی های این روزگار:
«چه کار می توانی برایم بکنی»
***
چه توفانی از سر این باغ گذشته است!