۱۳۸۲/۱۰/۰۸

سلام
من با وجود بودن شرایط به بم نرفتم. فکر کردم توی کرمان خیلی کارهای مفید برای انجام دادن هست. روز شنبه مشغول بسته بندی کردن نان برای فرستادن به بم بودم. اونروز حدود 8 کامیون نان از فرمانداری به بم ارسال شد. شنبه شب و یکشنبه در مرکز اطلاع رسانی دانشکده علوم پزشکی کرمان مشغول وارد کردن اسامی جدید و جواب دادن به تلفن ها بودم. عزیزانی که میخوان از وضع آشنایان خود مطلع بشن به این آدرس برن:
http://bam.kmu.ac.ir
تا نیمه شب گذشته بیشترین کمکهای خارجی از طرف آمریکا بوده با 11فروند هواپیما و بعد از اون عربستان. زلزله زدگان در بهترین شرایط ممکن به سر میبرن. هدایای رسیده به حدی زیاده که قابل تصور نیست. به زلزله زدگان مستقر در بم حتی بیشتر از نیازشون کنسرو و پتو و غیره داده میشه. شنبه شب به همه عزیزانی که در بم هستن برای اولین بارغذای گرم در ظروف یکبار مصرف داده شد. همشهریان کرمانی غذای بیماران رو تامین میکنن. مثلا یکی از مواردی که خودم به چشم دیدم عزیزی بود که ظهر و شب شنبه و ظهر یکشنبه هر نوبت به هزار نفر غذا داد. نیروهای خارجی گهگاه در کرمان دیده میشن. بزرگترین مشکل فعلی پیدا کردن و دفن مردگان هست. روز یکشنبه بم از بوی تعفن مردگان پر بود. مجروحانی که چند روز زیر آوار موندن به بیمارستانهای مختلف منتقل شدن. جمعه شب اکثر مدرسه های کرمان و مصلای کرمان مملو از آسیب دیدگان بود ولی حالا همه رو منتقل کردن. هر کسی که آشنایی در بم داشته رفته و جنازه اونو یا همونجا دفن کرده و یا برده به شهر دلخواهش. توی کرمان چیزی که واقعا نایابه گورکن و غسال هست. در بم که اصلا این حرفا نیست. مردگانی که آشنایی ندارن توسط نیروهای امدادی دفن میشن. بوسیله یک بیل مکانیکی کانالی کنده میشه بعد جنازه ها رو 3تا 3تا کنار هم میذارن و لودر هم روشون خاک میریزه. از همه اونایی که دفن میشن فیلم و عکس گرفته میشه تا در آینده شناسایی بشن. 2 تا شایعه در کرمان پیچیده. یکیش مبتلا شدن مجروحان به بیماریهایی مثل کزاز و مننژیت هستش که میگن هیچکس به اونها نزدیک نشه و دومیش شایعه زلزله ای در کرمان! که قرار بود شب گذشته یعنی یکشنبه شب بیاد و باعث شد که همه مردم شب رو بیرون از خونه بگذرونن. هم اکنون آیت الله خامنه ای وارد بم شده. عزیزان بهتون بگم که دیگه مردم بم به هیچ چیزی احتیاج ندارن. حتی نه به پزشک متخصص. استاد ایرج بسطامی دیروز در بم دفن شد. در ضمن در مورد اون کسائی که تحت تاثیر تبلیغات صدا و سیما فکر میکنن هیچکس به روستاها برای کمک نرفته باید بگم که همه خرابی در شهر بم بوده و حتی در بروات که کشته هم داده خرابی در مقابل بم اصلا وجود نداره. غیر از 2 یا 3تا از روستاهای اطراف بم دیگه هیچ روستایی مشکلی نداشته. عزیزان اگه فیلم هوایی که از تلویزیون پخش شد دیده باشین توی اون فیلم خیلی از خونه ها سالم معلوم میشد. باید بگم از اون خونه ها غیز از سقف چیزی نمونده و حتی مردم جرئت نمیکنن از ده متری اونها رد بشن. در کل بم بازم میگم در کل شهر بم فقط یک اتاق قابل سکونت قرار داره که اونهم پاسگاه نظامی بوده و وزیران و همراهانشون در ارگ جدید بم تقریبا در بیست کیلومتری شهر بم مستقر هستن. باید بگم که فردا برای اولین بار در ایران هیئت دولت در شهر کرمان تشکیل جلسه میده. در پایان بگم باید از همه عزیزانی که در دانشکده علوم پزشکی برای نوشتن برنامه کامپوتری آمار زلزله زدگان شبانه روزی کار کردن تشکر کنم. واقعا کار جالب و بدرد بخوریه.
پینوشت:
باید به اون عزیزانی که زنگ میزنن به ستاد بحران یا به مرکز اطلاع رسانی دانشکده و مزاحم میشن بگم آدمای باشعور شما اگه یکی از هزاران تلفنی که به اونجا میشه رو می شنیدین مطمئن باشین که دیگه هیچ تلفنی رو توی عمرتون جواب نمیدادین

۱۳۸۲/۱۰/۰۶

سلام
فاجعه خیلی بزرگه. صدا و سیما داره همه چیزو برعکس نشون میده. نمیدونم واسه یه چی؟ ولی تعداد کشته های پیدا شده بیشتر از بیست هزار نفره و پیش بینی میشه به چهل هزار نفر هم برسه. از اون طرف بر خلاف گزارشات تلویزیونی کمک مردم عالیه و همه مسئولان استان از صبح دیروز به بم رفتن. تا نیمه شب گذشته 65 هزار نان به وسیله پنج کامیون توسط فرمنداری کرمان به بم فرستاده شده. به علت تجربه قبلی نیروهای انتظامی در گلباف اینبار از لحاظ امنیتی مشکلات زیادی نداریم. از همون صبح واقعه نیروهای قرارگاه مرصاد در بم مستقر شدن و عبور و مرور رو کنترل میکنن. همه مردم در کرمان بسیج شدن. مصلای کرمان و مسجدها و تکایا مملو از مجروح. مردم با ماشینای شخصی پتو و وسایل مورد نیاز رو به بم میبرن تا به نیروهای امدادی کمک کنن. سرمای دیشب در بم -5 درجه بود. مردم برای نگهداری مجروهین و همراهان آنها در خانه ها اعلام آمادگی کردن. توی شهر تقریبا هیچ نون باگت و لواش ، و بطریهای آبمعدنی پیدا نمیشه. همه توسط مردم برای کمک به مردم بم خریداری شده. خانم ها توی خونه ها غذا درست میکنن و به آسیب دیدگان میدن. لیست اسامی کشته شدگان که پشت درهای ورودی بیمارستانهاست مرتب عوض میشه و بیشتر میشه. توی بیمارستانها برای راه رفتن جا نیست. یک متخصص داخلی میگه: "ما اینجا هیچ کاری نمیتونیم بکنیم غیر از اینکه مرده ها رو از روی تخت بر داریم و مجروح دیگه ای بذاریم تا اونم بمیره. " این مشکل به خاطر کمبود امکانات یا متخصص نیست بلکه90 درصد مصدومین که در کرمان بستری هستن شرایط وخیمی دارن. اکثرا به خاطر ضربه و صدمه های جدی دستگاههای داخلی حتی در بهترین شرایط پزشکی هم میمیرن. شهرستان بم با حدود 200 هزار نفر جمعیت با خاک یکسان شده. مشکل اصلی اینجاست که خیلی ازمردم در روستاهای دور افتاده زندگی میکنن که حتی هیچ کس محل اون روستاها رو به طور کامل نمیدونه. روستاهایی با 2 یا 3 خانوار جمعیت که زیر کپر زندگی میکنن. این شهرستان باهمه شهرتش خیلی فقیره. وضعیت روحی شهر واقعا خرابه. پدرها با دستهای خود فرزندانشان را دفن میکنند و چه غریبانه میگریند. خبرنگارها آنچه را که میخواهند میبینن!! یکی از آشنایان که همه اقوامش در بم هستن بعد از شنیدن خبر از اولین مسئولان مستقر در بم بوده امروز ساعت 5 صبح تماس گرفت وقتی از بستگانش پرسیدم بغضش ترکید و گفت: برادرم و 2تا بچه هاش. زن اون یکی برادرم و 3تا از بچه هاش . عموم و 7 تا بچش و زن عموی دیگم خواهرم و .... خلاصه انقدر گفت که من وقتی گوشی تلفن رو گذاشتم هیچ کدوم یاد م نیومد و فکر کردم با همه مردم بم قوم و خویشه!! بسیاری از بچه ها بی سرپرست شدن و خیلی از مادرها در پیری همه فرزندان را یکجا از دست دادن. تلویزیون ایران فقط به فکر تحریک احساسات مردمه و بجای اینکه مردم رو آروم کنه داره داغ دلشون رو تازه میکنه. اکثر مهمانخانه ها از همراهان آسیب دیدگان به صورت رایگان پذیرایی میکنن. مردم ماهان (یکی از شهرهایی که در جاده بم کرمان قرار داره) نزدیک 500 هزار تومان بنزین به ماشین های شخصی توی راه که مجروحان رو می آوردن دادن. به اینصورت که این ماشین ها به علت عجله ای که داشتن نمیتونستن توی صف پمپهای بنزین وایسن و مردم با گالنهای 20 لیتری بنزین رو توی باک این ماشینها خالی میکردن. عزیزان کرمانی میتونن با همراه داشتن بیل و کلنگ و غذای 2 روز به هلال احمر کرمان برن تا به محل اعزام شن. سگهای زنده یاب سوئیسی و کیسه های حمل جنازه به محل ارسال شده. سردخونه های کرمان پر شده و ناچار از سرد خونه های صنعتی برای نگه داری مردگان استفاده میشه. خیلی از جنازه ها قابل شناسایی نیستن. فرمانداری کرمان از ظهر دیروز شروع به جمع آوری کمکهای غیر نقدی و ارسال آنها به محل کرده. کمکهای کشورهای خارجی نشونه سیاست خارجی عالی دولت خاتمیه. من به هر دری میزنن که به بم برم. فعلا خدانگهدار

۱۳۸۲/۱۰/۰۵

دیشب زود خوابیدم. حوالی ساعت 11 بود. آخه امروز کنکور آزمایشی داشتم. داشتم خواب بچگیا رو میدیدم. وقتی که لی لی بازی میکردیم و می خندیدیم. اونوقتا که غصه هیچ چیزی رو نمی خوردیم. توی خواب داشتیم دنبال هم می کردیم که یهو احساس کردم دارم تکون می خورم. با وحشت از خواب بیدار شدم. دیدم پرده ها اینور اونور می شن. اولش فکر کردم مثل همیشه خوابای قشنگ بچگی هام آخرش به کابوس ختم شده ولی نه بیدار بودم. خوشحال شدم ولی هنوز ترس توی وجودم بود. هنوز همه چیز می لرزید فکر کردم سر گیجه دارم ولی نه فرق میکرد. ترسم صد برابر شد زلزله بود زلزله. زمین لرزه حدود 30 یا 40 ثانیه طول کشید و همه این افکار درهمین مدت از ذهنم گذشت. وقتی از جام بلند شدم دیگه زمین نمی لرزید. با اینکه هوا سرد بود من گرمم شده بود. ساعت رو نگاه کردم دقیقا پنج و نیم صبح رو نشون میداد.توی خونه همه بیدار شده بودن. یه ربع ساعتی نشستیم تا دلهرمون بریزه. بعدشم نماز صبح رو خوندم و رفتم بخوابم ولی خوابم نمیومد! هنوز ترس توی وجودم بود. متعجب بودم از اینکه چطور بیدار شدم؟ من اگه بمبم می ترکوندن از جام تکون نمیخوردم. چه برشه به یه لرزشه کوچیک. خلاصه هرچی جون کندم یه کم بخوابم تا سر جلسه کنکور خوابم نبره نشد. صدای آقاجونم(من پدرم رو با این اسم صدا میکنم) رو میشنیدم که با موبایلش همهش به این و اون زنگ میزد تا خبر بگیره که این زلزله جایی رو خراب نکرده باشه. اول به بخشدار گلباف زنگ زد آخه اونجا به زلزله خیزی معروفه ولی اینبار اونجا خبری نبود!! من که اصلا باورم نمیشد جایی خرابی بار اومده باشه و اونو یه زمین لرزه کوچولو میدونستم. ولی دلهره آقاجون بیخودی نبود بعد از چند تا تماس ساعت شش بود که فهمیدیم نزدیکای بم مرکز زلزله بوده و هرچی به موبایل فرماندارش تماس گرفتیم اشغال بود و بعدش معلوم شد که همه خطوط تلفن و موبایل بم فطع شدن. من اصلا فکرشو نمی کردم که خیلی جدی باشه.ساعت هفت و نیم صبحانه میخوردم. آقاجون اینا قرار بود برن خونه پدربزرگم که 100 کیلومتری کرمانه (رفسنجان) منم چون تا ظهر گیر کنکور آزمایشی بودم گفتم نمیام. آماده شدم و رفتم واسه کنکور. تا ساعت دوازده و نیم درگیرکنکور بودم. وقتی از حوزه امتحانی اومدم بیرون دیدم شهر چقدر آشفته است. وقتی شلوغی جلوی بیمارستان باهنر که سر راهم بود رو دیدم فهمیدم اتفاقی افتاده. به خونه که رسیدم دیدم آقاجون اینا خونه هستن. وقتی رفتم تو داداش کوچیکه خبرارو داد و گفت بم داغون شده. رنگم رفت. آقاجون رفته بود به مرکز ستاد حوادث غیر مترقبه. نشستم پای اخبار. آشناهای دور و نزدیک زنگ میزدن تا از احوال اقوامشون که توی بم بودن با خبر بشن. من یه دم با آقاجون در ارتباط بودم. وقتی به هرکی زنگ میزد میگفتم هیچ راه ارتباطی نیست طرف پشت تلفن وا میرفت منم بغضم میترکید. هنوز ارتباط تلفن و موبایل قطع بود. ساعت 7 صبح توسط بی سیم یکی از مراکز نظامی بم (که البته اونم ویران شده بود) با کرمان تماس گرفته بودن و گفته بودن که اوضاع خیلی وخیمه. الآن هم به وسیله موبایل ماهواره ای با بم در ارتباط بودن. الآن که ساعت 7 عصر خوب میفهمم چه خبره. آقاجون هنوز نیومده وبه فکر جور کردن پتو و غذا واسه اعزامه. حالا خوب میفهمم که بیدار شدن من از لرزش زمین نبود. آره من از صدای همه اونایی که داشتن خواب بچگیاشونو میدین بیدار شدم. همه اونایی که خواب بچگیاشون آخرین خوابیه که دیدن. همه اونایی که حدود 12 ساعت پیش بودن و الآن نیستن. همه اونایی که از تلخی این شب تا مدتها دیگه خواب نمیبینن. بعد از حرف اون پیرمرد توی تلویزیون شبکه کرمان می فهمم. همونی که با صورت زخمی روی زمین خوابیده بودو گریه نمیکرد(آخه گریه کردن بیفایده بود.از بس گریه کرده بود اینو فهمیده بود)و میگفت من از مردم هیچ انتظاری ندارم غیر از اینکه جنازه عزیزامو از زیر آوار در بیارن.حالا میفهمم که بنای 2500 ساله ارگ بم به خاطر لرزش زمین نریخت. نه ، اون از این چیزا زیاد تحمل کرده و خم به ابرو نیوورده ، بیدی نیست که با این بادا بلرزه. اگه ریخته فقط از غصه است. مدتهاست که چشمه اشکش خشک شده و دیگه نمیتونه با گریه خودشو آروم کنه. دیگه تحمل از دست دادن عزیزاشو نداره ، دیگه نمیتونه.می لرزه و خراب میشه . درسته خیلی بزرگه ، خیلی عظمت داره ، بزرگترین بنای خشتی دنیاست ولی پدربزرگ هم هست. پدربزرگ مهربون همه خونه های خشت و گلی دنیاست. بچه های عزیزشو نزدیک خودش نگه داشته بود. ولی حالا همه رو یهو از دست داده. کوهم که باشه آب میشه چه برسه به یه بنای خشتی؟ الآنه که میفهمم اون نمرد، ارگ بم رو میگم، همون پدر بزرگه همه خونه های واقعی ساخته شده از خشت و گل، همون خونه هایی که هرچقدر هم که فقر توشون باشه صفا وصمیمیت توشون بیشتره ، آره ارگ بم نمرد بلکه خودکشی کرد. آره خودکشی کرد که غم انگیزترین غروب عمرشو نبینه!!

پی نوشت:

اگه آشفته است ببخشید آخه خودم آشفتم قاطی کردم.

اینجاکه شباخیلی سرده، بم که سردتره ، بیچاره مردم.

۱۳۸۲/۰۹/۲۱

در اندوه غرق نشو ، بلكه نظاره گر آن باش و از آن لذت ببر، زيرا اندوه زيبايي هاي خاص خود را دارد . وقتي كه آدم شاد است، هيچ گاه مانند زماني كه غمگين است، عميق نيست . شادي مانند موج درياست كه بر روي سطح آب روان است . در حالي كه اندوه، عميق همچون اقيانوس است . اندوه يكي از قطبهاي زندگي است.
اگر غمگين هستي، شروغ كن به آواز خواندن، دعا كردن، رقصيدن؛ هر كاري كه مي تواني بكن و خواهي ديد كه به تدريج عنصر پست به عنصر برتر، يعني طلا تبديل ميشود . هنگامي كه رمز و كليد اين كار را بيابي، زندگي بكلي دگرگون خواهد شد و هيچ گاه مانند سابق نخواهد بود. با اين كليد ميتواني هر دري را بگشايي. و اين شاه كليد چيزي جز ((جشن)) نيست . اگر اندوه خود را به جشن تبديل كني، آنگاه خواهي توانست از مرگ خود نيز حياتي دوباره بيافريني. پس تا وقت هست‌ ): اين هنر را فرا بگير.

نگذار قبل از اين كه هنر تبديل عنصر پست به عنصر برتر را فرا نگرفته ايي ، مرگ تو را بربايد): اگر بتواني ماهيت اندوه را تغيير بدهي ماهيت مرگ هم تغيير خواهي داد (:

اگر بتواني بي قيد و شرط جشن بگيريو پايكوبي كني، هنگامي كه مرگ به سراغت بيايد ميتواني بخندي، جشن بگيري وبا شادي از دنيا بروي. هنگامي كه با جشن و شادي بروي ، مرگ نمي تواند تو را بكشد برعكس اين تو هستي كه مرگ را كشته اي . اين كار را شروع كن، امتحانش كن. چيزي براي باختن وجود ندارد. ولي بعضي مردم با اينكه مي دانند چيزي براي از دست دادنوجود ندارد، حتي زحمت امتحان كردن را به خود نمي دهند. واقعا چه چيزي براي از دست دادن وجود دارد ؟؟

۱۳۸۲/۰۹/۱۹

In the name of God
today I think about LOVE!
what's love ?and who fell in love?
love is only for rich people ?or everyone can fell in love?
love is the best gift from God!really!
Is love only with 2 people or someone can loves everyone?
these questions aren't enough !
We must say why I love he/she?
it's better ,no?
I don't know why I love someone and hate another I really haven't a good reason about this!!
Why?
say me

۱۳۸۲/۰۹/۱۸

The name of God
Every thing is right?
Do you know what's the big question in the world?
Who Am I?
this is really a hard question can you answer this?
I read some books and everybody say something different because eveybody think different!
When we can know ourselves then we go to be a perfect person.
Art & scince are really help us ,we should start to learn they are.
o o I really need your ideas,please say me in WAITING FOR COMMENTS .

۱۳۸۲/۰۹/۱۷

In the name of Allah
Today ,we work to earn money and we will sick so we earn money to get health!
and It's our life !
We can't change our life until change our selves.
We can't change our country until change our selves.
We can't change our personality until change our selves.
We haven't very time we must start now.

۱۳۸۲/۰۹/۱۵

Hi
we are 2 friend from Iran and write about everything we decide to type English to you can know what we say.
I like to say you something
we are in Iran
maybe you think Iran is a bad country but I say you why some countries say that.
because Iranian doesn't like somebody else lead them.
They like life for theirselve not for USA or some big countries.
We can provide and produce something we need.
and They can't see this development !
what you say?
We aren't people who someone can lead us.

۱۳۸۲/۰۹/۱۰

سلام
این کتاب اروپاییها اثر هنری جیمز هم یه شاهکاره ها یه تیکشو داشته باشین:
منظره گورستانی باریک و دراز در دل شهری شلوغ و بی اعتنا، آن هم از پنجره ی مسافرخانه ای دلگیر و خفه هرگز الهام بخش تخیلات شاد و زنده نیست. و آنگاه که برفی تر و سنگین به سنگ قبرهای فرسوده و سایبان های غمبارطراوتی بی رمق بخشیده باشد، منظره چندان بهتر نمی شود. حال اگر در این هنگام که هوا از این بارش ریز یخزده سنگین است تقویم نشان بدهد که شش هفته از فصل فرخنده بهار می گذرد ، باید اذعان کرد که همه اسباب ملال فراهم است. این احساس زنی بود که بیش از سی سال قبل در 12 ماه مه روزی در کنار پنجره بهترین هتل!شهر باستانی بوستون ایستاده بود و به بیرون نگاه میکرد.

کتاب خیلی قشنگیه یهنی یه جوریه که کمتر کتابی اینجوریه!! شخصیت های داستان خوب طراحی و تصویر شدن جوری که میتونه تصمیمات و نظراتشون رو پیش بینی کنی و حدس بزنی کاملا چند بعدی بودن اخلاقیات توش محسوسه و تفاوتهای فرهنگی آمریکای 1850 با اروپای همون زمان. خیلی باحاله و جالب اینه که در اون زمان اروپاییها از نظر امریکاییها افراد هرزه و بی اعتقادی بودن!!! اینه دیگه
:)>-