۱۳۸۲/۰۹/۰۷

سلام
خوبه خوبه می بینم که محمود از ترس منم که شده داره مینویسه. اوووم به این میگن قدرت (استبداد رفاقتی؟) حالا شما قضاوت کنین:
این بلبشوی عید فطرو دنگ و فنگاش، دیر خوابیدن دو شب گذشته به خاطر خوندن کتاب اروپاییهاکه تازه آخرش هم تموم نشد! ، بیدار شدن ساعت 6 صبح اونم روز جمعه، نخوردن صبحونه درست و حسابی به خاطر زیق(املاش درصطه؟) وقت ، 100 .کیلومتر راه رو با اضطراب از دیر رسیدن بیای اونم وفتی که همه راه رو تو چرت بوده باشی(شما تا حالا هم چرت زدین هم استرس داشته باشین؟!) ، بسته بودن دروقتی به حوزه امتحانی می رسی، التماس کردن به خدمتکار حوزه به خاطر باز کردن در، معذرتخواهی به خاطر اینکه ربع ساعت از نیم ساعت قبل از ساعت شروع امتحان گذشته! (اینم شد جمله؟) ، نشستن روی صندلی فلزی سرد ، ندونستن منابع آزمون! ، گشنگی و خواب آلودگی ، سرو صدای گنگ و بلند یه نفر از بلندگو ، صلوات به خاطر سلامتی ولایت فقیه، سروصدای دونفرکناری که دارن تقلب میکنن (اونم توی کنکور آزمایشی!) ، توزیع ویفر توت فرنگی ، بازشدن بسته بندی ویفر بعد از 10 دقیقه کلنجار رفتن ، اشک ریختن فراوون به خاطر کم بودن نور محیط، بلد نبودن 80 درصد تستها، و هزار تا چیزه دیگه رو میگن کنکور آزمایشی گزینه دو؟ آخه به چه درد میخوره؟ الکی 5/3 ساعت وقت تلف کردن نیست؟ این کار امروز من بود!!! میگم من دیوونم هی بگین نه!!!
پی نوشت:
1-اگه بدونین با یه ویفر توت فرنگی چقدر بقیه رو خندوندم! همه سالن نگام می کردن!! نمیدونم اینا کی بسته بندی میکنه؟ هرکی هست خسیسه جوری بسته بندی میکنن که هیچ کس نتونه بخورتش! آخه واسه چی اینقدر آدمو اذیت میکنن به خدا به خاطر یه ویفر اشکم در اومد!!!
2- از امروز به بعد هرکی هفته ای یه بار ننویسه از این وبلاگ حذف میشه به خاطر همین محمود میترسه

0 نظر:

ارسال یک نظر