محمود:
تنهایی نه... جدایی... جدایی!
- شاید، لابد! نمیدونم... به جدایی میشه عادت کرد؟
مریم:
اينم يادم رفت بگم که ...! اد ليست مسنجرتو نگاه ميکني! مخت سوت ميکشه از اينهمه آي دي ! فون بوکت رو نگاه ميکني! ميگي من اينهمه شماره از کجا آوردم؟! قلبتو نگاه ميکني! ميبيني اووووووووه! چقدر آدم رو چپوندي توش! اما تا حالا شده يه بار غم داشته باشي .....!!!؟ ميدوني چي ميخوام بگم؟! دوست ندارم بقيه ش رو بگم! اين بار مخت سوت ميکشه از نبودن هيچ کدوم از اينهمه آدم! حتي وقتي صدات داره از غم ميلرزه و نميتوني روي پاهات وايسي هم نميفهمن!! نه واسه دلسوزي هان! نه اصلا! واسه دوستي! .. همون تنهايي رو عشقه که با دو تا فحش و داد و فرياد و خلوت با خداي خودت ميتوني خودت رو آروم کني و منت هيچ کس هم رو سرت نباشه!!
- میفهمم چی میگی! آره! میفهمم... بهت گفتم که من بین همین اطرافیام... بین همینا ها! بین همینا یکی دونفری دارم که واسه دوستی دوستیم! وقتی من یکی دونفر پیدا کردم تو که دور و ورت صد برابر از من شلوغتره حتما میتونی بیشترشو پیدا کنی! نمیدونم... یعنی میشه یه عیبی تو کار خودت باشه؟؟ هوووووم؟
...:
سلام. چقدر این اسم برام آشناست. قبلا در موردش حرف زده بودی نه؟
همونی نیست که دلت می خواست پیداش کنی؟
- دلم میخواست و میخواد! جزو همون یکی دونفریه که بالا گفتم!
ملیحه:
من دروغ نمیگم. اگه میگم هیچی مطمئنن هیچی نیست. یا اونقدر کم اهمیته که به نظر خودم هیچه.مثه جریان جرم الکترون که بس کمی تو مسئله ازش صرف نظر می کنیم! :دی
می خوای به من شطرنج یاد بدی استاد؟
- منظورم این نبود که دروغ میگی. میخواستم بگم حواسم بهت هس... البته به روش خودم!! دیگه دیگه...
من خودم تازه دارم زندگی رو یاد میگیرم. ببین! اگه یه لحظه، یه کوچولو فک کنی من استادتم کلی از دستت دلخور میشم! کلی!
مریم:
اوهوم! اگه باز فحش نميدي :دي .. تنهايي همه ي وجودمه.. منو تنها بذاريد.. از اون شعره هم که نوشتي به طرز عوق آوري بدم مياد! نميدونم چرا! اما بدم مياد ديگه!
- اوهو! تحفه! :دی
اصولن تو از همون اولش بیسلیقه بودی! منتها محض اطلاع بگم این شعر سهراب هیچ ربطی به نوشتههای قبلیم نداشت...
لیلا:
سلام .. دچار باید بود.. !
- کاش این مریم یه نمه درک و شعور تورو داشت :دی! نکتهی شعره همین بود!
دچارِ رگِ پنهانِ رنگها بودن!
دلم واست تنگ شده، کاش بیشتر بیای نت! بهت گفتم... تا قبل از به دنیا اومدن شازدهت اگه وقت کنی بعدش وقت نمیکنی ها؟!
...:
تو هم مثه مریم فکر می کنی تو قلبت و اد لیستت ادمایی هستن که فقط هستن؟ نه گوشن و نه حتی شونه ای واسه اشکات؟
هیچ کس؟ تنهایی؟ مطمئنی؟
- مریم میگه توی شلوغی اطرافمون، کسی نیست که دوستی کنه، که بفهمه چته! میگه هیشکی نمیارزه اونقدر که بخوای تنهاییت رو باهاش شریک شی!
من میگم اوهوووووم، درسته، آدما بیارزش شدن، اما بین همهی اینهمه آدم اگه یکی هم پیدا کنی که رفیق باشه، که پایه باشه، که حداقل از تهِ دلش بخواد و سعی کنه که بفهمه چته، بسّه. بسّه؟ از سرتم زیاده!!! من میگم یکی پیدا میشه... اصلن میگم پیدا کردم!
اما خو، غیر از همین یکی، دوتا (سهتا) بقیه فقط هستن که باشن! همین!
0 نظر:
ارسال یک نظر