شده حس کنی یه نفر رو خیلی خوب میشناسی و خیلی ازش خوشت میاد؟ بعدش شده بعد چند ماه این طرف رو ببینی؟ بعدش شده همون حس رو بهش داشته باشی؟ بعدترش شده اون طرف یه حرفی بزنه که تو بکلی گیج بشی؟ بعدترترش شده که وقتی اون طرف این حرف رو زد و تو گیج شدی تازه بفهمی اون طرفی که انقده فکر می کردی می شناسیش رو اصلن نمی شناختی؟ آخرش شده بفهمی اون کسی که به نظرت فرد پخته ای بود هیچی نیست جز یه توده عقده های روانی؟ هووووم؟ نشده؟ خوش به حالت!!
پ.ن: عجب حکایتیه! اگه فونت نوشته Tahoma نباشه نمی تونم بخونمش!! حتمن باید فونتش رو عوض کنم! نوشتنم هم همینطوره. اگه Tahoma نباشه من نه می تونم بنویسم نه می تونم بخونم. بی سوادم.
پ.ن: عجب حکایتیه! اگه فونت نوشته Tahoma نباشه نمی تونم بخونمش!! حتمن باید فونتش رو عوض کنم! نوشتنم هم همینطوره. اگه Tahoma نباشه من نه می تونم بنویسم نه می تونم بخونم. بی سوادم.
0 نظر:
ارسال یک نظر