۱۳۸۴/۱۲/۰۱

آرزو بر جوانان عیب نیست!

می دونی،
اگه به شریک زندگی ای که دلم می خواد نرسم، یه واحد 50 60 متری توی یه برج پیدا می کنم. رنگ داخلش رو می ذارم یه چیزی تو مایه های قرمز تیره! یه سیستم صوتی عالی، یه تلویزیون 36 اینچ و ...
توی اتاق خوابش یه تخت دو نفره می ذارم تا اگه یه وقتایی حس کردم تنهایی داره داغونم می کنه یه آدم بسازم و بخوابونمش روی تخت، خودم بخوابم کنارش و بغلش کنم!
احتمالن سیگاری می شم، آخه اگه همیشه هم بوی گند سیگار بدم و دهنم مثل دم مار تلخ باشه برام مهم نیست. موهام از اینی که هست به هم ریخته می شه و دیگه صورتم رو هر روز اصلاح نمی کنم!
همه ی آدمایی رو که می شناسم راه می دم توی خونه م و هر وقت ازشون خسته شدم پرتشون می کنم بیرون. اینجوری خیلی زود همه ولم می کنن!! اونوقت تنها راه اینه که خودمو توی کار غرق کنم و احتمالن خیلی زود پیشرفت می کنم.
خیلی زود...
به زودی یه عمر

پی نوشت:
یه تلفن منشی دار (به انسرینگ چی میگن؟ پیغام گیر؟ از همونا) هم می خوام تا هرکی زنگ می زنه کلی التماس کنه تا برم جواب بدم :دی

اضافه شد:
انگاری بعضیا دچار سوء تفاهم شدن! گرچه از توضیح دادن خودم شدیدن متنفرم... ولی خب! چاره چیه؟
1- منظورم از شریک زندگی دختری نیست که عاشقش باشم! شریک زندگی می تونه یه دوست صمیمی باشه... می تونه یه هدف باشه ... می تونه یه تلویزیون 36 اینچ باشه ... می تونه هر چیزی باشه. افتاد؟
2- این نوع زندگی که نوشتم ممکنه به نظر خیلیا بد بیاد ولی برای من بدبختی نیست. خوب هم هست. پس فکر نکنید اگه به شریک زندگیم نرسیدم بدبخت می شم!
3- فکر کنم الآن دیگه مشخصه که منظورم از این نوشته لوس کردن خودم نبود. منظورم این نبود که تو رو خدا یکی بیاد شریک زندگی من بشه. آهان؟؟

0 نظر:

ارسال یک نظر