یه کش بلند ساختم، یه عده رو میبندم بهش. میرم اون دوردورا وای میستم... هی نوسان میکنن... دور میشن... نزدیک میشن... اما یه طناب دارم که بهش یکی رو میبندم. به فاصلههای نزدیک هم گره داره. یه سرش دست من، یه سرش دست اون. من میرم اون دوردورا میایستم و طرف خودمو سفت میگیرم. اون... یکی یکی گرهها رو رد میکنه و میاد پیش من... آخه اون مثه بقیه نیس! نوسانی نیس... مطمئنم... مطمئنم که میاد...
0 نظر:
ارسال یک نظر