۱۳۸۶/۰۲/۰۸
دیوونگی نوزدهم
هر چیزی که تا حالا به ذهنت رسیده قبلش به ذهن یکی دیگه رسیده بوده!
مطمئن باش.
باور نداری؟
خب برو تو گوگل سرچش کن.
۱۳۸۶/۰۲/۰۶
۱۳۸۶/۰۲/۰۱
۱۳۸۶/۰۱/۳۰
۱۳۸۶/۰۱/۲۶
۱۳۸۶/۰۱/۲۴
۱۳۸۶/۰۱/۲۳
بهش میگن زندگی...
هیچ وقت نتونستی از احساساتت مثه آدم حرف بزنی. یعنی بعد از اینکه کلی جون میکنی و احساست رو بیان میکنی یا باعث میشی طرفت بخنده، یا گیج بشه و یا اگه خیلی با معرفت باشه همینجوری الکی سرشو تکون بده! دیگه عادت کردی دیگه. عادت کردی... فک کنم واسه همین بود که وقتی گفت هیچوقت باور نکرده که دوسش داری فقط سکوت کردی. آخه چیکار میشه کرد؟ تقصیر اون که نیست. اونم مثه همه... همهی دنیا که عیب و ایراد نداره. این تویی که خُل و چل به دنیا اومدی. تویی که کم داری. تویی که عرضه نداری احساست رو منتقل کنی. حتا اگه هزار بارم داد بزنی هیچکس باورش نمیشه. هیچکس... (این هیچکس هم فحش بزرگیه ها!)
اوهووووم. اوهووووم. میدونم. عادت کردی دیگه. میدونی کسی نمیفهمه احساست رو. خُب به نظرم تنها راهشم همینه. نیس؟ آره دیگه. حالا خودتیو حوضت! نه، خودتیو خودت... علی مونده و حوضش. چه فرقی میکنه؟ تو که دوسش داری و از این دوست داشتن لذت میبری. هر چی هم جون کردی همونی شد که اولش هم بود! خُب، آروم خودتو بغل کن (مثه همیشه)، نفس بکش و خدا رو شکر کن که حداقل خودت میدونی که از تهِ تهِ تهِش... یه جایی که نمیدونی کجاس اما مقدس بودنش رو حس میکنی... از همونجا دوسش داشتی و داری. همین!
حلوا که خیرات نمیکنن! بهش میگن زندگی...
پینوشت:
توی تنهاییهام با خودم حرف میزنم. اینکه معلومه؟؟
۱۳۸۶/۰۱/۲۰
۱۳۸۶/۰۱/۱۷
ذهنِ آشفتهیِ عصیانگرِ مبارز.
سهراب آرومه. شعرش رو که میخونی آروم میشی. بدی توی شعرش نیست. شعراش پاکه. روحه. حسه. اصلن انگار نه انگار توی این دنیا زندگی میکرده. از این دنیا گذشته. ازینجا کنده، رفته بالا. میگه اینجا محل گذره. میگه بگذار و بگذر. "زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد!" اما شاملو نه. عصیانگره. شعراش اندوه و هیجان و عصیان رو با هم داره. میخواد دنیا رو درست کنه. دنیا مهمه براش! میگه آدمی که دنیاشو نمیتونه درست کنه آخرتش کجا بوده؟ میگه: "ترجيح ميدهم که شعر شيپور باشد، نه لالايي" در مورد سهراب میگه: به نظر من وقتی سر یه بیگناه رو لب جوی آب دارن میبُرن چه فرقی میکنه که آب را گل بکنن یا نکنن؟ یا من پرتم از ماجرا یا اون. (نقل به مضمون)
فرقشون رو حس میکنی؟ تو کدوم رو دوست داری؟ دوست داری کدوم باشی؟ شاملو؟ سهراب؟ نمیتونی فقط یکی رو داشته باشی. من فکر میکنم خود شاملو هم کمی سهراب داره توی خودش. کمی! و سهراب هم کمی شاملو داره. نداره؟
من ترجیح میدم شاملوی دلم گندهتر باشه. یعنی من شاملو رو انتخاب کردم. ذهنِ آشفتهیِ عصیانگرِ مبارز. اینه!
پینوشت:
البته من از شعرای سهراب هم نمیتونم بگذرم ها! گفته باشم.