۱۳۸۰/۱۰/۲۰

سلام
واقعا اين كنتور چيز جالبيه ها!! ميگين چرا؟ الآن بهتون ميگم. اين كنتور ما، راستي حالا بذارين در مورد «ما» بگم بعد كنتور. همگي توجه كنن كه وبلوگ عاشقانه توسط دو نفر نوشته ميشه و به همين دليل من ديگه اين مشكل رو ندارم كه هي تايپ كنم ما دوباره پاكش كنم بزنم من، راحت شدم ديگه!! فكر كنم نصف بيشتر وبلوگ نويسا به اين مشكل ما و من دچار باشن! حالا در مورد كنتور. اين كنتوري كه در وبلوگ ما به كار رفته خيلي باحاله، اولا به خاطر اينكه تعداد اونايي رو كه به وبلوگ سر زدن نشون ميده و آدم تكليف خودشو ميدونه. ثانيا وقتي كه به عنوان كسي كه صاحب كنتوره، هر وقت كه روي كنتور كليك كني و وارد سايت بشي و رمزتو وارد كني يه چيزايي بهت نشون ميده كه خيلي جالبه (حداقل براي من كه جالب بود). اين چيزا عبارتند از اينكه : 1- افرادي كه به وبلوگ سر زدن از چه سيستم عاملي استفاده ميكنن، بروزرشون چيه، در چه ساعت و تاريخي به وبلوگ سر زدن و آدرس IP و يه كم هم در مورد مشخصات گرافيكي كامپيوترشون و يه چيزاي ديگه صحبت ميكنه و نمودار و فراواني و از اينجور چيزاي آماري رو به صاحب كنتور نشون ميده. حالا بهتون بگم كه تا اين لحظه تعداد 137 بار وبلوگ من خونده شده و از اين تعداد 75 نفر (54.74 درصد) از IE 5 و 57 نفر (41.61 درصد) از IE 6 و 3 نفر (2.19 درصد) از Netscape 3 و 2 نفر (1.46 درصد) از AOL به عنوان بروزر استفاده كردن. همينطور 73 نفر (53.28%) از win98 و 23 نفر‌ (16.79%) از win 2000 و 20 نفر (14.60%) از win NT و 18 نفر (13.14%) از Win XP و 3 نفر (2.19%) از يه سيستم عامل ناشناخته استفاده كردن (حتما فضايين!!!). جالبه نه؟ تازه من بيشترين مراجعه كننده رو توي همين شنبه (06/01/2002) به تعداد 34 نفر داشته ام. و به طور متوسط روزي 17 خواننده!!. كمترين مراجعه كننده رو هم ديروز يعني چهارشنبه (2 نفر) داشتم. خدائيش حال كردين؟ حالا برين يه كنتور واسه خودتون دست و پا كنيد. اگه روي كنتور من كليك كنيد خود به خود راهنمائي ميشين. اگه مشكلي هم داشتين يه ايميل بزنين.
- من فكر كنم كه ما (من و محمود) كم سن و سال ترين وبلوگ نويس ايراني باشيم!! هر كي زير 17 ساله بياد روي ما رو كم كنه!!! تازه فكر كنم جزو معدود وبلوگاي تيمي باشيم!! (كي ميره اين همه را رو؟)
- راستي با template جديد حال ميكنين؟ من خودم تصويرا و كاغذديواريشو نديدم ولي اگه مشكلي داره لطفا منو مطلع كنين!

عاشقانه:
- حافظ :
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد .................... / ................... ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد
يا بخت من طريق مروّت فرو گذاشت ................. / ................... يا او به شاهراه طريقت گذر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم .................... / ................... چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
شوخي مكن كه مرغ دل بيقرار من .................... / ................... سوداي دام عاشقي از سر بدر نكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من ................ / .................. كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع .................. / .................. او خود گذر به ما چو نسيم سحر نكرد
- قرآن:
« پس شما مؤمنان چنانكه به آيات خدا ايمان داريد از آنچه نام خدا بر آن ذكر شد تناول كنيد.» ‹ آيه 118 سوره مباركه انعام ›

تنهائي:
- حكايتي درباره يكي از رياضيدان هاي مشهور مي گويند كه خالي از لطف نيست: روزي قرار بود اين رياضيدان در حضور جمع تحصيلكرده اي سخنراني كند. او در شروع صحبت يك عبارت رياضي را روي تخته نوشت و گفت: « در واقع اين عبارت بديهي است». رياضيدان دوباره به عبارت نوشته شده نگاه كرد و گفت: « حداقل من فكر مي كنم بديهي است». اما همچنانكه شك او قوي تر ميشد گفت: «ببخشيد» و كاغذ و مدادي برگرفت و سالن سخنراني را ترك كرد. بعد از بيست دقيقه او خندان به سالن بازگشت و پيروزمندانه گفت: «بله حضار محترم، اين عبارت بديهي است!». ( منظور از بديهي بودن اينست كه ما مي توانيم به طور شهودي درستي آن را قبول كنيم.)
- بود بقالي و وي را طوطيي../.. خوش نوايي سبز گويا طوطيي
در دكان بودي نگهبان دكان ../.. نكته گفتي با همه سوداگران
در خطاب آدمي ناطق بدي ../.. در نواي طوطيان حاذق بدي
جست از سوي دكان سويي گريخت ../.. شيشه هاي روغن گل را بريخت
از سوي خانه بيامد خواجه اش ../.. بر دكان بنشست فارغ خواجه وش
ديد پر روغن دكان و جامه چرب ../.. بر سرش زد، گشت طوطي كَل ز ضرب
روزكي چندي سخن كوتاه كرد ../.. مرد بقال از ندامت آه كرد
ريش بر ميكند و ميگفت اي دريغ ../.. كآفتاب نعمتم شد زير ميغ
دست من بشكسته بودي آن زمان ../.. چون زدم من بر سر آن خوش زبان
هديه ها مي داد هر درويش را ../.. تا بيابد نطق مرغ خويش را
بعد سه روز و سه شب حيران و زار ../.. بر دكان بنشسته بود نوميدوار
مي نمود آن مرغ را هرگون شگفت ../.. تا كه باشد كاندر آيد او بگفت
جولقي سر برهنه ميگذشت ../.. با سر بي مو چو پشت طاس و طشت
طوطي اندر گفت آمد در زمان ../.. بانگ بر درويش زد كه هي فلان
از چه اي كل با كلان آميختي ../.. تو مگر از شيشه روغن ريختي؟
از قياسش خنده آمد خلق را ../.. كو چو خود پنداشت صاحب دلق را
كار پاكان را قياس از خود مگير ../.. گر چه ماندن در نبشتن شير و شير
جمله عالم زين سبب گمراه شد ../.. كم كسي ز ابدال حق آگاه شد
- You don`t marry someone you can live with , you marry the person who you cannot live without
Love deeply and passionately. you might get hurt but it`s the only way to live life completely
If you love someone ,Let the my. If they return toyou, It was meant to be. If they don`t their love was never yours to begin with
نميدونم اينا رو كجا خوندم و چرا يادداشت كردم ولي فكر كنم تو وبلوگ يونيكورن خوندمشون. خلاصه كه خيلي قشنگن ولي من نتونستم خوب به فارسي بر گردونم و ترسيدم كه نتونم درست منظور اون كسي كه اين حرفا رو زده برسونم. حالا هر كدوم ميبينيد ميتونين ترجمشو برام بفرستين.
- به سراغ من اگر مي آييد
نرم و آهسته قدم بر داريد
كه مبادا ترك بردارد
چيني نازك تنهايي من

پايانيه:
- مي خواستم يه كمي سياسي و به روزتر بنويسم ديدم حالشو ندارم!! آخه وسط امتحانا با اون همه نمره درخشان چه حالي واسه آدم ميمونه؟
- ID من توي !YAHOO اينه: mahdi1364ir. اگه يه invite بفرستين تا رفيق شيم!!! گفتم بگم اگه كاري داشتين يا گپي يا ... .
- فكر ميكنم من و محمود اونقد حزب اللهي بازي در آورديم كه شما الآن فكر ميكنين ما دوتا هميشه يه چفيه دور گردنمونه و گشتيم يه آقايي واسه خودمون پيدا كرديم و عكسشو چسبونديم روي پيرهنمون!!! ولي نه به خدا من يكي كه اينطوريا نيستم!!! راستي گفتم چفيه ياد يه جك افتادم: «يه روز توي يه بحث سياسي يه تركه نشسته بوده. يكي از آدمايي كه اونجا نشسته بوده ميگه كه: «آره فلانيم راستي شده ديگه» يه هو تركه مي پره وسط حرف يارو ميگه:« اي دروغگوي خائن مگه نديدي چپيه ميندازه اونوقت ميگي راستيه!!!!»
- يخ بزنم با اين جكم!!! آخرشم اينكه خيلي باحالين!!!!
ساحل نشين قلب پرمهرتان: مهدي

0 نظر:

ارسال یک نظر