۱۳۸۴/۰۵/۲۶

دوباره بیدارم! هم سحرخیز بودن رو دوست دارم هم شب زنده داری رو. نمی دونم چیکار کنم. بیدارم، دراز کشیدم و به هیچ فکر می کنم در حالی که یه عالمه کتاب نخونده، خاطره ی ننوشته، عکس نگرفته و نُتِ نواخته نشده دارم. در نتیجه قید شب زنده داری رو می زنم! صبح زودم که حرفشو نزن. اصلن می دونی چیه؟ هم شب زنده داری رو دوست دارم، هم سحرخیز بودن و هم خوابیدن رو! تازه کجای کاری؟ خوندن و نوشتن و ساز زدن (و تازگی ها عکاسی رو) هم دوست دارم. در نهایت به نظرم بهترین کار خوابیدن باشه. نیس؟

0 نظر:

ارسال یک نظر