۱۳۸۲/۰۹/۰۹

یا حق
خب امروز را با نام هستی بخش یکتا شروع می کنیم
راستی یه حرفایی بود می خواستم با خدا بگم
خدایا سلام حالت خوبه
خیلی باحالی
ما هم خیلی بی معرفتیم خودمونم می دونیم
خدایا ما همش گناه می کنیم تو هم به رومون نمیاری
دمت گرم
ولی دیگه رومون نمی شه اگه خودت نگفته بودی که رومون نمی شد سر بالا کنیم
خدایا خداییش یه کاری کن آخه بابا این چه اختیاریه به ما دادی ما که ظرفیت نداریم چرا بهمون اختیار دادی
حالا ما که آبروتو پیش همه فرشته ها بردیم
یه کاریش بکن هروقت طرف گناه می ریم یه بوقی راهنمایی یه کاریش بکن
مخلصت ولی واقعا شرمنده

۱۳۸۲/۰۹/۰۷

سلام
خوبه خوبه می بینم که محمود از ترس منم که شده داره مینویسه. اوووم به این میگن قدرت (استبداد رفاقتی؟) حالا شما قضاوت کنین:
این بلبشوی عید فطرو دنگ و فنگاش، دیر خوابیدن دو شب گذشته به خاطر خوندن کتاب اروپاییهاکه تازه آخرش هم تموم نشد! ، بیدار شدن ساعت 6 صبح اونم روز جمعه، نخوردن صبحونه درست و حسابی به خاطر زیق(املاش درصطه؟) وقت ، 100 .کیلومتر راه رو با اضطراب از دیر رسیدن بیای اونم وفتی که همه راه رو تو چرت بوده باشی(شما تا حالا هم چرت زدین هم استرس داشته باشین؟!) ، بسته بودن دروقتی به حوزه امتحانی می رسی، التماس کردن به خدمتکار حوزه به خاطر باز کردن در، معذرتخواهی به خاطر اینکه ربع ساعت از نیم ساعت قبل از ساعت شروع امتحان گذشته! (اینم شد جمله؟) ، نشستن روی صندلی فلزی سرد ، ندونستن منابع آزمون! ، گشنگی و خواب آلودگی ، سرو صدای گنگ و بلند یه نفر از بلندگو ، صلوات به خاطر سلامتی ولایت فقیه، سروصدای دونفرکناری که دارن تقلب میکنن (اونم توی کنکور آزمایشی!) ، توزیع ویفر توت فرنگی ، بازشدن بسته بندی ویفر بعد از 10 دقیقه کلنجار رفتن ، اشک ریختن فراوون به خاطر کم بودن نور محیط، بلد نبودن 80 درصد تستها، و هزار تا چیزه دیگه رو میگن کنکور آزمایشی گزینه دو؟ آخه به چه درد میخوره؟ الکی 5/3 ساعت وقت تلف کردن نیست؟ این کار امروز من بود!!! میگم من دیوونم هی بگین نه!!!
پی نوشت:
1-اگه بدونین با یه ویفر توت فرنگی چقدر بقیه رو خندوندم! همه سالن نگام می کردن!! نمیدونم اینا کی بسته بندی میکنه؟ هرکی هست خسیسه جوری بسته بندی میکنن که هیچ کس نتونه بخورتش! آخه واسه چی اینقدر آدمو اذیت میکنن به خدا به خاطر یه ویفر اشکم در اومد!!!
2- از امروز به بعد هرکی هفته ای یه بار ننویسه از این وبلاگ حذف میشه به خاطر همین محمود میترسه

۱۳۸۲/۰۹/۰۳

سلام من از ترس مهدی می نویسم!
خب یه سری سوال؟
1-چرا ما فکر می کنیم از همه بهتریم
2-چرا فکر می کنیم از همه بیشتر حالیمون می شه؟
3-چرا در بند غریزه ایم؟
4-چرا از نیروی فکر که انسان رو از حیوان جدا کرده استفاده نمی کنیم؟
5-چرا به همه به چشم حقارت نگاه می کنیم یعنی می خوایم یکی رو کم بیاریم یا فیلمش کنیم؟
6-چرا استقلال فکری نداریم و برای دیگران زندگی می کنیم؟
7-چرا آزاد نیستیم نه آزادی که دربند نفس و هوا وهوسه آزادی فکر واندیشه؟
8-چرا به همه احترام نمی ذاریم حتی به دشمنمون ؟
9-چرا این قدر مغروریم؟
10-چرا اصلا رشد دیگران ما رو آزار می ده؟
وصدها چرای دیگه که اگه می دونستم می گفتم!

۱۳۸۲/۰۸/۲۶

به همگي تسليت ميگم
TEXT
خب ماه رمضون هم دیگه آخرشه ولی مهمه این که تو این ماه چه کردی ؟ چه قدر نزدیک شدی چه قدر دور!
ارزهخلاصه حرف التماس دعا
سلام
امروز وقتی پی ام مهدی رو دیدم زود پریدم تو وب لاگمون دیدم به به چه خوشکل شده ماشالا به مهدی با این سلیقه .
منم با این کار مهدی تصمیم گرفتم بیامو بنویسم
یا علی

۱۳۸۲/۰۸/۱۳

سلام
يه سياه قلم مخصوص شما برو بچه ها