۱۳۸۵/۰۳/۰۶

...زندگی خالی نیست

...زندگی خالی نیست
مهربانی هست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
آری، آری
تا شقایق هست
زندگی باید کرد...
چه لذتی است شنیدن شعر سهراب، با صدای شهرام ناظری و آهنگ هوشنگ کامکار!


آلبوم: در گلستانه خواننده: شهرام ناظری آهنگساز: هوشنگ کامکار به مناسبت شصتمین سال تولد سهراب سپهری


۱۳۸۵/۰۲/۳۰

جواب به یک کامنت!

"از دست کارای تو آدم حرصش میگیره... یه حرفی میزنی و میگی فلان کار نه و نه و نه...... بعدش چند وقت بعد خودت اون کارو انجام میدی!!! "
از اینکه دیگران از کارای من حرصشون بگیره لذت می برم!!! :دی
پراکنده گفتن و حتا متناقض گفتن از خصوصیات ذهن آشفته ی منه! اما اینایی که شما این پایین نوشتی متناقض نیستن! مشکل اینجاست که من از اینکه خودم رو واسه ی دیگران توضیح بدم خوشم نمیاد. حالا سعی می کنم یه کمی توضیح بدم که قاطی نکنی!
"گفتی از عشق متنفرم ..گفتیم خوب.. بعد نوشتی پارمیدا!! "
عشق یه کلمه کلیه! یعنی خیلی عامه. عشق برای هر آدمی معنی خاص خودشو داره. شاید اینجاست که فکر می کنی قاطی شده نوشته ها. یکی طلب شما. بذار سرم خلوت شه درباره عشق و این چیزا یه چیزایی می نویسن. احتمالن رفع ابهام می شه!
"گفتی فیلمارو پس میدن..گفتیم خوبه.. بعد گفتی نه پس ندادن!! "
این که دیگه تقصیر من نیست! من خودم تا همین دوشنبه امیدوار بودم فیلما رو بگیرم! مسئول روابط عمومی کارخونه قول داد فیلما رو بهم بده منم روی قولش حساب کردم. خب ندادن! به من چه؟ :دی
"گفتی همه یه حرفی از شریعتی یاد گرفتن و... گفتیم باشه ولی ما به شریعتی کاری نداشتیم.. بعد خودت اومدی و عقل و عشق شریعتی و... "
شریعتی یکی ازون معدود آدماییه که زندگی منو خیلی خیلی تحت تاثیر قرار داده. اگه گفتم همه یه حرفی از شریعتی یاد گرفتن منظورم این جمله بود: "دوست داشتن از عشق برتر است" فقط این جمله رو شنیدن و نمی دونن دوست داشتن چیه عشق چی! و اصلن منظور نویسنده چی بوده؟ حتا عمرا اسم کتابی که این جمله توش بوده رو بدونن. مشکل اینه که با اینکه هیچی نمی دونن فقط تائید می کنن و یه تفسیرایی می کنن که اون تفسیرها کجا و مفهوم نوشته ی "دوست داشتن از عشق برتر است" کجا!! گیرم اینجاست...
می بینی که من مشکلی با شریعتی ندارم.

حله؟

۱۳۸۵/۰۲/۲۶

عقرب عشق

« ..... دُم به کله می کوبد و شقیقه اش دو شقه می شود
بی آنکه بداند
حلقه ی آتش را
خواب دیده ست
عقرب عاشق »

مرحوم حسین پناهی

۱۳۸۵/۰۲/۲۲

عقل و عشق

چند وقت پیش مریم در وبلاگش این سئوال رو پرسیده بود:

"برزخ عقل و دل... کشاکش ... کدوم پيروز ميشه؟؟ قدرت عقل بيشتره يا دل؟

خدا، وقتی آدما رو خلق ميکرد با "عقلش خلق کرد يا ما حاصل احساس خدا هستيم؟

این سئوال چون تقریبن با موضوع کتاب هایی که مطالعه می کنم رابطه داشت گفتم این مطلب رو بذارم. جالبه!:

عقل و عشق
هر مذهبی، مکتبی، هر نهضتی یا انقلابی، از دو عنصر تشکیل می یابد: عقل و عشق. یکی روشنایی است و دیگری حرکت، یکی شعور و شناخت می بخشد و به مردم بینایی و آگاهی می دهد و دیگری نیرو و جوشش و جنبش می آفریند. به گفته الکسیس کارل: "عقل چراغ یک اتومبیل است که راه می نماید، عشق موتوری است که آن را به حرکت می آورد." هریک بی دیگری هیچ است و به ویژه، موتوری بی چراغ، عشق کور، خطرناک، فاجعه و مرگ!
در یک جامعه، در یک نهضت فکری یا مکتب انقلابی، دانشمندان، گروه روشنفکران آگاه و مسئول، کارشان نشان دادن راه است و شناساندن مکتب یا مذهب و آگاهی بخشیدن به مردم؛ و مردم مسئولیتشان روح دادن و نیرو و حرکت بخشیدن است. یک نهضت، اندام زنده ای است که با مغز دانشمندانش می اندیشد و با قلب مردمش عشق می ورزد. در جامعه ای ، اگر ایمان و اخلاص و عشق و فداکاری کم است، مسئول مردم اند و اگر شناخت درست، بینایی و بیداری و آگاهی منطقی و آشنایی عمیق و راستین با مکتب و معنی و هدف و حقایق مکتب کم است مقصر دانشمندان اند. به ویژه در مذهب، این دو سخت به هم نیازمندند. چه، مذهب یک نوع آگاهی عاشقانه است یا عشق آگاهانه، شعور و شناختی که شور و ایمان برانگیزد و در آن، عقل و احساس از یکدیگر جدایی ناپذیرند.
اسلام نیز چنین بوده است و بیشتر از هر مذهبی، دین "کتاب" و "جهاد" است و اندیشه و عشق، آن چنان که در قرآن نمی توان دانست که مرز میان عقل و ایمان کجاست. شهادت را زندگی جاوید می شمارد (احساس) و به قلم و نوشته سوگند می خورد (عقل) . و میان یاران پیامبر، "عابد" و "مجاهد" و "مبلغ" از هم مشخص نیستند (چون عقل و عشق رو با هم دارن).
و تشیع، به ویژه با تاریخ و فرهنگش، تجلی گاه عشق و شور و خون و شهادت است و کانون ملتهب و جوشان احساس و در عین حال یک نوع تفکر و معرفت و فرهنگ علمی و عقلی ویژه نهضت فکری نیرومند و مشخص؛ "حادثه ای" است، در سرگذشت انسان، به نام و نهاد علی، از "علم " و "عشق".
و "حقیقت پرستی" چنین مذهبی است، که حقیقت، بی پرستش، فلسفه و دانش است و پرستش، بی حقیقت، بت پرستی یا شهوت!
دکتر علی شریعتی| فاطمه فاطمه است|مجموعه آثار 21| صفحه 18


پی نوشت:
توضیح های توی پرانتز رو خودم نوشتم. به نظرم لازم اومد.

۱۳۸۵/۰۲/۱۸

خبر خبر!

فیلما رو ندادن :دی!
حالا با چندتا عکس زاغارت باید ارائه بدم. ولی خیالی نیس! چون یه سری فیلم و عکس تووووووووپ در مورد سنگ مصنوعی دارم. با اونا کولاک می کنم!

۱۳۸۵/۰۲/۱۵

شب تا صبح بیدار موندم و ریاضی خوندم. صبح ساعت 7:30 زنگ زدن می گن امتحان افتاده هفته آینده!
دوبار از کل خط تولید کارخانه ی کاشی فیلم گرفتیم . هر دوبار با اینکه خودشون اجازه دادن موقع خروج فیلم رو ازمون گرفتن!
استاد دینامیک قرار نبود امتحان بگیره. یهو اومد سر کلاس برگه ی سئوال پخش کرد و گفت میان ترم!
اصلن می دونی چیه؟ تنها لطفی که این زندگیِ لعنتی به من کرده تو بودی!!

بعد از تحریر:
میان ترم دینامیک رو خوب دادم.
اینجوری که قول دادن احتمالن فیلمها رو شنبه بهمون برمی گردونن.