۱۳۸۵/۰۲/۰۹

پارمیدا= پرنده ی کوچک خوشبختی

... نمی دونم کِی بود، کجا بود که "منم" گم شد! یعنی فکر می کنم من اصلن "من" نداشتم هیچ وقت. همیشه دیگران برام مهم بودن نه خودم. اینکه همه رو دوس داشته باشم برام یه اصل بوده. اینکه همه رو دوست داشته باشم و به هیچ کس وابسته نشم. شاید همین "منِ" من باشه؟ نمی دونم. هرگز در سراسر دنیای خاطراتم لحظه ای رو ندارم که کسی مهمتر از خودم برای من نباشه... لعنتی!

عشقم هم همینطور شد. اونم دچار این بلای بی "مَنی" شد! واسه من فقط عشق بود و معشوق. عاشق هم که "مَنه" و "مَن" هم که نداریم! به خاطر همینه که بهش می گم دوست داشتن – البته کمی خاص تر و داغ تر – دوست و حسی به نام دوست داشتن... این وسط دیگه دوست دارنده معنی نداره، "مَن" معنی نداره. اینه که خوشحال بودن و خوشحال موندنش به همه ی زندگیم می ارزه.

یه وقتایی حس می کنم این بی "مَنی" ای که من دچارش شدم علاوه بر خودم اون رو هم زجر می ده. لعنتی!

به امید روزی که پارمیداشو پیدا کنه. چه با من، چه بی من! چرا که اصلن نمی دونم کِی بود و کجا بود که "مَنم" گم شد. یعنی فکر می کنم من اصلن "مَن" نداشتم ...

پی نوشت:

پارمیدا = پرنده ی کوچک خوشبختی

چیزهای زیادی از هم یاد گرفتیم، نه؟

تکرار

تکرار

تکرار...

چه تکرار مکرراتی است زندگی ام این روزها.

۱۳۸۵/۰۲/۰۵

لذت

از این که تا دم دمای صبح با این اتوکد لعنتی کل کل کنم تا یه نقشه از توش در بیاد و فردا به استاد نشون بدم و استاد هی ایراد بگیره و مجبور شم از اول بکشم لذت می برم.

از این که اونقدر کم بخوابم تا صدای وِنگ وِنگِ مغزم رو بشنوم لذت می برم.

از این که انقدر بیدار بمونم که وقتی می خوام برم طرف تختم تلوتلو بخورم و ولو شم روی زمین لذت می برم.

اصلن از تلوتلو خوردن لذت می برم.

از ولو شدن روی زمین وقتی همه جا تاریکه و همه خوابن لذت می برم.

وقتی بعد یه عالمه بیدار خوابی و کلی تلوتلو خوردن و یکی دوبار ولو شدن بالاخره به تخت می رسم لذت می برم.

از این که حس می کنم یه نفر رو تخت خوابیده لذت می برم.

ازاین که سردی تخت رو از وجود تو گرم حس می کنم لذت می برم.

از این که به این فکر کنم که تو اگه اینجا خوابیده بودی نفس گرمت چطوری پوست صورتمو قلقلک می داد لذت می برم.

از این که اونقدر غرق خیال و وهم بشم که نفهمم کی خوابم می بره لذت می برم.

آخرش، وقتی یکی دو ساعت بعدش بیدار می شم و می بینم هوا روشنه و رو تخت هیشکس نیست و توی تلوتلو خوردن دیشب یامو گذاشتم روی هدفون و وقتی ولو شدم دستم خورده به میز و درد می کنه، ...

وقتی می فهمم باید برم دانشگاه و .....!

به خودم می گم: «ای مُرده شورتُ ببرن با این لذت بردنت!»

۱۳۸۵/۰۱/۳۱

فقط عادته!

اينگونه که بی گدار در گل بروی
تا مقصد عاشقانه مشکل بروی
من با چه زبانی به تو حالی بکنم
از ديده نرفته ای که از دل بروی


آف گذاشته که حسات همه ش عادته! نباشم یادت می ره. به همونم عادت می کنی.
جدن؟
پس چرا وقتی می گم خدا منو تنها آفریده شاکی می شی و هزارتا دلیل میاری؟
هووووووووووووووووم؟
....
هی! اینو دقیق بخون:
خدا منو تنها آفریده... من واسه تنهایی ساخته شدم... حالیته؟
هرچی هم دلیل بیاری قبول نمی کنم...خب؟

پی نوشت:
شعر رو از اینجا برداشتم
البته بی اجازه!

۱۳۸۵/۰۱/۲۶

هیس!

بعیدترین رویاها هم حقیقت دارن!
حتا اگه تعریف کردنِ بعضیاشون،
سَرِ آدمُ به باد بده!

رویای بچه گیِ پاسبونِ سَرِ چهاراه
داشتنِ یه سوت سوتک بوده،
ناظمِ دبستانِ ما
دلش می خواسته هیتلر بشه،
و اون زنِ اون کاره ی خیابون
شبا خوابِ سوفیالورنُ می دیده!

بعضی وقتا،
فکر کردن به آفتاب
آدمُ بیشتر از خودِ آفتاب گرم می کنه!

اینجا ایران است و من تورا دوست می دارم!|یغما گلرویی|نشر دارینوش| تابستان 1383

۱۳۸۵/۰۱/۲۵

شتر!


به عنوان اولین عکس
عکاس محمود
وقتی رفته بوده حاجی بشه این عکسو انداخته!

۱۳۸۵/۰۱/۲۱

شریک زندگی

هی رِفیق!
زندگی دوتا نقطه داره
من یکیشم به زور نگه داشتم
تو،
فک می کنی می تونی دوتاشو تنهایی نگه داری؟

پی نوشت:
من فکر می کنم عمرا نتوانی!
برای دیدن جواب کامنت ها به کامنت دونی مراجعه شود.

۱۳۸۵/۰۱/۱۵

یادم بخیر

جایی خواندم که گاهی تنها چیزی که می ماند شی است و رویا!
باور نکردم. دروغ نگویم! اصلن نفهمیدم شی چیست و رویا کجاست...
و البته بزرگترین افسوسم این است که کاش هرگز نمی فهمیدم.

پی نوشت:
1- کسانی را می مُردم و حال... تحمل نتوانم کردشان!
2- یادم بخیر

یک چیز دیگر هم فهمیده ام. اینکه گاهی همان شی و رویا هم برایت نمی ماند.

۱۳۸۵/۰۱/۱۴

قابیلی نیست
یهودایی نیست
برای مردن
برای جاودانه شدن هم
دیگر بهانه ای نیست!

۱۳۸۵/۰۱/۱۲

یه آف! جالب بود

وقتي مي خواستم زندگي کنم راهم را بستند.
وقتي مي خواستم به راستي سخن بگويم گفتند دروغ است.
وقتي مي خواستم از عشق سخن بگويم گفتند گناه است.
وقتي مي خواستم گريه کنم گفتند ديوانه است.
حال که هيچ نمي گويم مي گويند عاشق است!!