۱۳۸۸/۰۴/۲۶

ماهی شو! ماهی



۱۳۸۸/۰۴/۲۵



۱۳۸۸/۰۴/۲۴

من فقط یه گریه بیشتر، من فقط یه خنده کمتر

من فقط یه گریه بیشتر دارم و یه خنده کمتر
اینه فرق من و تو، اول و آخر
سهم آسمون که دلتنگی و ابره
چاره‎ی من و تو صبره
چاره صبره
واسه سهم نابرابر
من فقط یه گریه بیشتر دارم و یه خنده کمتر
واسه موندن
بین چشمایی که بی‎حوصله قهرن
انگاری کاسه‎ی زهرن
من فقط یه گریه بیشتر
من فقط یه خنده کمتر
اما یک دل دارم از جنس کبوتر
یه دل از جنس کبوتر
بین دستایی که در حال قنوتن
بین دل‎های که دنیای سکوتن
سهمُ دادن به آسمون تنها
سهمُ دادن به لاله‎های پرپر
من فقط یه گریه بیشتر
من فقط یه خنده کمتر

منُ این‎جور می‎خواد اونکه بهترینه
با ستاره هم‎نشینه
اون می‎گفت
می‎خواستم عاشقی کنم کی از تو بهتر
من فقط یه گریه بیشتر
من فقط یه خنده کمتر

عبدالجبار کاکایی

غرورم

گریه کردم، گریه کردم
اما دردمو نگفتم
تکیه دادم به غرورم
تا دیگه از پا نیوفتم!

پی‎نوشت:
همینجوری یاد ناصر عبدالهی افتادم.

۱۳۸۸/۰۴/۲۳

تنهایی

خوب یا بد ماه‎هاست که احساس تنهایی نکردم. تنها بودم ها! اما احساس تنهایی نکردم. مردادماه 87 بود - دو هفته‎ای که درست بعد از عقد رفته بودم عمره - بعضی وقت‎هاش احساس تنهایی می‎کردم و دلم بهونه می‎گرفت. اما بعد از برگشتنم نه دیگه. نا سلامتی به تنها دختری که توی تمام عمرم دوستش داشتم رسیده بودم. حالا که نزدیکای یه سال داره می‎شه تازه یادم افتاده که احساس تنهایی چی بود و چه دردی داشت. کلی خدا رو شکر کردم بابت این نعمت بزرگی که بهم داده و تنهایی رو ازم گرفته.
می‎پرسی احساس تنهاییم واسه چیه؟ خُب خودمم می‎پرسم از خودم! و جوابش رو درست نمی‎دونم. فقط می‎دونم تقصیر تو نیست. شاید به خاطر خرابی یک ماهه‎ی اس‎ام‎اس‎هاست و اینکه چه خوب، چه بد، من و تو خیلی کم پشت تلفن تونستیم مثله آدم حرف بزنیم!! فکر کنم توام قبول دارم که اس‎ام‎اس چیز دیگه‎ایه.
القصه، نگران نباش بلدم با تنهایی سر کنم. یه هفته که چیزی نیست. می‎بینمت.

پی‎نوشت:
امروز می‎خواستم بهت بگم هفته‎ی دیگه این ساعت کنار همیم. نمی‎دونم چی شد یهو رفتی و نشد بگم.

۱۳۸۸/۰۴/۱۶

...

1. نمی‎دونی چقدر دلم می‎خواد سرم رو بذارم رو سینه‎ت و هیچ‎جا نباشم و هیچ زمانی نباشه و فقط بوی تو باشه!
2. گفتم بهت. گفتم بهت کاش اینجا بودی. گفتم جای درستت اینجاست. نگفتم؟
3. نمی‎دونم چمه. نمی‎فهمم کجام. فقط می‎دونم نمی‎تونم تکون بخورم از جام.
4. می‎خوامت. حوصله‎تم دارم خیلی.
5. ببخشید.

پی‎نوشت:
می‎خواهمت چنان که مرد خسته خواب را

۱۳۸۸/۰۴/۱۳

رئیس

ردی از خون باقی مونده پشت سر
کوچه‎های بی سرانجام روبرو
یه نفر جونشو بالا میاره
توی بُهت این شب بی آبرو
روی آسفالت سیاهِ روزگار
دیدنِ سرخیِ خون دیدنی نیست
همه جاده‎ها به دره می‎رسن
همه کوچه‎ها به تابلوهای ایست!
تو خیمه شب بازی شهر
عروسک بازی نباش
اون که سر نخ دستشه
خونشو رو صحنه بپاش
تنها رفیق قیمتیه
اینو هزار بار بنویس
زانو نزن به سایه‎ها
تن نده به امر رئیس

موسیقی تیتراژ پایانی فیلم رئیس ساخته مسعود کیمیایی
آهنگساز و خواننده: رضا یزدانی
ترانه‎سرا: یغما گلرویی

دانلود

۱۳۸۸/۰۴/۱۲

دیوانگی چندم؟



او می‎آید.

۱۳۸۸/۰۴/۱۱

بهشتی

به طلاب و فضلای حوزه پیشنهاد دارم که به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبنای معیارهای اسلامی بسازند و این خودسازی را بر مردم ما تحمیل نکنید. به مردم ما کمک کنید، آگاهی بدهید، ولی بر مردم هیچ چیز را تحمیل نکنید.انسان بالفطره خواهان آزادی است. می خواهد خودسازی داشته باشد، اما خودش، خودش را بسازد. بر خلاف دستور قرآن، مبادا مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید، که اگر تحمیل کردید آنها علیه این تحمیل، طغیان خواهند کرد. بگذارید مردم، همانطور که با آزادی به راه اسلام آمدند و رهبری اسلام را پذیرفتند، در تداوم انقلاب هم، آزادانه راه اسلام را انتخاب کنند.»

بخشی از سخنرانی دکتر بهشتی در مسجد اعظم قم، ص5روزنامه اطلاعات،15اسفند57 و ص6 کیهان همان روز