۱۳۸۳/۰۸/۱۷

نوشتن را، ياد تو نياز است. ياد تو، پيام آورغم است برايم. غم، هياهوي فراق است و فراقت با موسيقي خو كرده است. نه ، دلم با فراقت به موسيقي مي پيوندد و موسيقي، مرا به خلسه اي مي برد كه نوشتنم نمي آيد. رمضان ماه عزيزي است، دروغ نگويم! مي آيد، ولي در اين خلسه نگفتني ها را به گفتن وا مي دارم و زماني كه خلسه ام تمام شود نوشته ها را بايد سوزاند! سرانجام اين حرف درست در مي آيد كه حرف هايي هستند كه هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمي آورند. اكنونتر كه مي شوم نوشتنم مي گيرد و به آينده كه بروم نوشتن تنها چاره است(هي! امان از بال خيال). همين!
و يك چيز ديگر:
به هر سو چشم من رو مي كند فرداست
تو را از دور مي بينم كه مي آيي
تو را از دور مي بينم كه مي خندي
تو را از دور مي بينم كه مي خندي و مي آيي
تو را در بازوان خويش خواهم ديد
سرشك اشتياقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تبسم هاي شيرين تو را با بوسه خواهم چيد
وگر بختم كند ياري
در آغوش تو....... آه
اي افسوس، افسوس، افسوس
!
پ.ن.:
1- كاش آهنگشم نوشتني بود!
2- اين آلبوم اشتياق (با صداي عليرضا قرباني) هم شاهكاري است.

0 نظر:

ارسال یک نظر