۱۳۸۵/۰۷/۰۶

آتش فشون

من خودِ آتش فشونم! پُرم از باورِ شک!
این که پیشِ تو نِشسته یه جهانه! دخترک!
دستِ کم نگیر نگاهُ عشقُ التهابشُ
زانوهاش خَم نشدن پیشِ خداهای کَلَک!
این که دستاتُ می بوسه، دستِ دیوُ پَس زَده!
این که می میره بَرات، هر روز به دنیا اومده!
این که پا به پای توس تو کوره راهِ گُرگُ میش،
واسه صدتا آدمِ گمشده مثلِ بَلَده!
من مثِ زلزله اَم! شبیهِ طوفان طبس!
یاغیِ یاغیِ یاغی! دشمنِ هرچی قفس!
لاله ی وحشیِ عشقم تو کویر! اما نترس،
واسه اهلی شدنم بارونِ چشمای تو بَس!
من سفر می کنم از من به تو، از تو به جنون!
می نویسمت به با قلم، با قطره ی خون!
خوش دارم خودم رُ زندونی کنم تو چشمِ تو!
قدر آزاده ترین بَرده ی عاشق رُ بدون!
منُ دستِ کم نگیر! من آخرین شورشی ام!
دیگه عادتم شده معجزه های دم به دم!
کهکشونم ولی دوس دارم برات سایه بشم!
خوش به حالِ سایه یی که با تو باشه همقدم!
رقص در سلول انفرادی یغما گلروئیتهران:دارینوش 1384

0 نظر:

ارسال یک نظر