۱۳۸۱/۰۴/۲۴

به نام او كه هميشه بوده و هميشه هست .
سلام
امروز صبح كه ساعت 6 بيدار شدم و بعد از صرف صبونه به كلاس رفتم و خلاصه بعد از اون...
اصلا ولش كن تا ظهر كمي كسل كننده بود ولي از حالا كه وب لاگ مي نويسم با حاله .
مي خواستم يه قصه بنويسم ولي حالي نداد ولي يه متن توپ تر!

امروز كه از كنار جوب خونه گذشتم يه دفعه نظرم رو به خودش جلب كرد يه چشمك بهم زد منم جوابشو همون طوري دادم .
بهش گفتم آخه پسر تواگر دريا بودي چي مي شد؟
گفت : اين جا رشت مي شد وتو رشتي !
گفتم : يخ بزني پدر .گ
گفت : فحش نده.
با خودم گفتم حالشو بگيرم يه نگاهي بهش كردم و گفتم راستي اگر تو يه رود بودي خيلي بهتر از اين بود حداقل فايده اي داشتي !
گفت : حالا كه تو آدمي مگر فايده اي داري؟
گفتم : داري شلوغش مي كني ها!
گفت : حقيقت تلخه!
گفتم : برو بابا نه از اون وقت كه چشمك مي زني نه از حالا كه فضولي مي كني.
گفت : سالهاست اينجا مسير رفت و اومد منه تا حالا به خيليا چشمك زدم ولي كسي جوابمو نداده نمي دونم تو ديگه كي هستي كه به چشمك مي زني
گفتم : اينم از سادگيم بود.
حال نداشتم با هاش حرف بزنم هي خودش به نزديك مي كرد هي از خودش حرف مي زد هي...
گفتم : خب كاري با ما نداري من دارم مي رم
گفت : بري ور نگردي بي ظرفيت!
گفتم : چرا بي ظرفيت
گفت : هنوز يه گپ نزديم داري شوتش مي كني
گفتم : برو از سايت ياهو مسنجر داون لود كن . با خودم گفتم حتما حالا كم مياره
ميره دنبال كارش.
گفت : دارم ورژن جديدوداون لودمي كنم بچه؟
واقعا حالم گرفته شد .
گفتم : پس منو هم اد كن.
گفت : o.k
گفتم :bye
راستي چرا فقط مي خونيد ايميل زدن هم خيلي از وقتتون رو نمي گيره.
از آريا و احسان هم تشكر مي كنم.

يا حق

0 نظر:

ارسال یک نظر