۱۳۸۳/۰۸/۰۸

تنهاي تنها. بي دغدغه زمان. كتاب وكتاب. تنهائيم اينگونه پر مي شود. فرق هائي كردم ولي نه چندان مهم. نوشتنم جايش را به خواندن داده. همين!! درگيري كنوني ام كتابي است از جبران خليل جبران به نام اشك و لبخند. گرچه به زيبايي پيامبرش نيست و يا به قولي چنان شاهكاري هم نيست! ولي داستانهاي چند صفحه اي و كوتاه و البته كتابي اينچنين جذابيت خاصي دارد. ناگفته نماند، جبران خليل جبران هم اسم بزرگي است!! گاه گاهي جمله اي و تشبيهي ناب اميدوارم مي كند. صبوري لازم است!! شايد در پايان بهتر شود. اگر در كتابي فقط يك پاراگراف به زيبايي زير ديدي آن كتاب ارزش خواندن داشته است:
من آه دريا، تبسم كشتزار
و گريه آسمانم.
عشق نيز به همين گونه است.
آهي بر آمده از درياي ژرف محبت،
تبسمي بر گرفته از كشتزار رنگارنگ روح،
و گريه اي جاري از آسمان بي كران خاطرات.
(از كتاب اشك و لبخند اثر جبران خليل جبران)
پ.ن:
مي بيني هنوز هم با همون توصيفاي قشنگش آدم رو جذب ميكنه. حالا بذار تا آخر كتاب برم.

0 نظر:

ارسال یک نظر