۱۳۸۳/۱۲/۲۲

آری...
"آری، روح من یک اسب است" (1)
اسبی سرکش و رام!
خسته است اما،
می گذرد از هر دام
می کشد شیحه ای از مستی و باز
می دهد مرغ دلم را پرواز...
می رسد تا بی نهایت
تا اوج
کودکی می بیند ساده و ناز
" رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه ی نور" (2)
می کند هی فریاد:
« من خودِ معرفتم » ...
بال ها بسته، چشمانم باز
می تپد قلبم تند،
مادرم با لبخند...
آه ، ای داد!
ای بیداد
خواب می دید دلم،
خواب،
رویا؟
هذیان...
و هنوز می پرسم:
"خانه ی دوست کجاست؟" (3)
------------------------------------------------
1- دکتر علی شریعتی
2و3- سهراب سپهری

پ.ن: شب ها مرغ لب بسته منم
دل شکسته منم
تا سحر بیدارم
سر به زانو دارم
بر نخیزد از من های و هویی
بی تو سیر گل را چه کنم؟
گل ندارد بی تو رنگ و بویی

0 نظر:

ارسال یک نظر