۱۳۸۵/۱۰/۰۱

محمود:
تنهایی نه... جدایی... جدایی!
- شاید، لابد! نمی‎دونم... به جدایی می‎شه عادت کرد؟

مریم:
اينم يادم رفت بگم که ...! اد ليست مسنجرتو نگاه ميکني! مخت سوت ميکشه از اينهمه آي دي ! فون بوکت رو نگاه ميکني! ميگي من اينهمه شماره از کجا آوردم؟! قلبتو نگاه ميکني! ميبيني اووووووووه! چقدر آدم رو چپوندي توش! اما تا حالا شده يه بار غم داشته باشي .....!!!‌؟ ميدوني چي ميخوام بگم؟! دوست ندارم بقيه ش رو بگم! اين بار مخت سوت ميکشه از نبودن هيچ کدوم از اينهمه آدم! حتي وقتي صدات داره از غم ميلرزه و نميتوني روي پاهات وايسي هم نميفهمن!! نه واسه دلسوزي هان! نه اصلا! واسه دوستي! .. همون تنهايي رو عشقه که با دو تا فحش و داد و فرياد و خلوت با خداي خودت ميتوني خودت رو آروم کني و منت هيچ کس هم رو سرت نباشه!!

- می‎فهمم چی میگی! آره! می‎فهمم... بهت گفتم که من بین همین اطرافیام... بین همینا ها! بین همینا یکی دونفری دارم که واسه دوستی دوستیم! وقتی من یکی دونفر پیدا کردم تو که دور و ورت صد برابر از من شلوغ‎تره حتما می‎تونی بیشترشو پیدا کنی! نمی‎دونم... یعنی می‎شه یه عیبی تو کار خودت باشه؟؟ هوووووم؟

...:
سلام. چقدر این اسم برام آشناست. قبلا در موردش حرف زده بودی نه؟
همونی نیست که دلت می خواست پیداش کنی؟

- دلم می‎خواست و می‎خواد! جزو همون یکی دونفریه که بالا گفتم!

ملیحه:
من دروغ نمیگم. اگه میگم هیچی مطمئنن هیچی نیست. یا اونقدر کم اهمیته که به نظر خودم هیچه.مثه جریان جرم الکترون که بس کمی تو مسئله ازش صرف نظر می کنیم! :دی
می خوای به من شطرنج یاد بدی استاد؟

- منظورم این نبود که دروغ می‎گی. می‎خواستم بگم حواسم بهت هس... البته به روش خودم!! دیگه دیگه...
من خودم تازه دارم زندگی رو یاد می‎گیرم. ببین! اگه یه لحظه، یه کوچولو فک کنی من استادتم کلی از دستت دلخور می‎شم! کلی!

مریم:
اوهوم! اگه باز فحش نميدي :دي .. تنهايي همه ي وجودمه.. منو تنها بذاريد.. از اون شعره هم که نوشتي به طرز عوق آوري بدم مياد! نميدونم چرا! اما بدم مياد ديگه!
- اوهو! تحفه! :دی
اصولن تو از همون اولش بی‎سلیقه بودی! منتها محض اطلاع بگم این شعر سهراب هیچ ربطی به نوشته‎های قبلیم نداشت...

لیلا:
سلام .. دچار باید بود.. !
- کاش این مریم یه نمه درک و شعور تورو داشت :دی! نکته‎ی شعره همین بود!
دچارِ رگِ پنهانِ رنگ‎ها بودن!
دلم واست تنگ شده، کاش بیشتر بیای نت! بهت گفتم... تا قبل از به دنیا اومدن شازده‎ت اگه وقت کنی بعدش وقت نمی‎کنی ها؟!

...:
تو هم مثه مریم فکر می کنی تو قلبت و اد لیستت ادمایی هستن که فقط هستن؟ نه گوشن و نه حتی شونه ای واسه اشکات؟
هیچ کس؟ تنهایی؟ مطمئنی؟

- مریم می‎گه توی شلوغی اطرافمون، کسی نیست که دوستی کنه، که بفهمه چته! می‎گه هیشکی نمی‎ارزه اونقدر که بخوای تنهاییت رو باهاش شریک شی!
من می‎گم اوهوووووم، درسته، آدما بی‎ارزش شدن، اما بین همه‎ی اینهمه آدم اگه یکی هم پیدا کنی که رفیق باشه، که پایه باشه، که حداقل از تهِ دلش بخواد و سعی کنه که بفهمه چته، بسّه. بسّه؟ از سرتم زیاده!!! من می‎گم یکی پیدا می‎شه... اصلن می‎گم پیدا کردم!
اما خو، غیر از همین یکی، دوتا (سه‎تا) بقیه فقط هستن که باشن! همین!

0 نظر:

ارسال یک نظر