۱۳۸۵/۱۱/۲۴

تنهایی

حرف‎هایی که نمی‎گویندم
دل‎هایی که نمی‎فهمندم
خسته‎هایی که منم!
تنهایی‎هایی که پُرم نمی‎کنند
و...
و در پایان
غم است و
غم است و
غم ...
و همین لابد!

پی‎نوشت:
بعد عمری این کاغذ ماغذای روی میز و، زیر میز و هر جای دیگه‎ای که فکر کنین تو اتاقم... بعد عمری اتاقمو جمو جور کردم بالاخره... گرچه کار طاقت‎فرسایی بود... گرچه تحمل اتاقم حالا که مرتبه خیلی سخته!! اما خب، یه سری نوشته‎ی باحال و قدیمی پیدا کردم. اونایی که سر کلاسا می‎نوشتم. اینم از هموناس

0 نظر:

ارسال یک نظر