۱۳۸۳/۰۶/۱۱

براي آن كه شايد روزي اين نامه را با هم بخوانيم:
بي مقدمه سلام
از تعريف و تمجيد بيزارم ولي آن چه تو با من كردي هيچ نكرد
باورم نمي شد ياد كسي و بردن نامش كه كسي جز تو نبود سبب خود آگاهي و نزديكي به خدا شود همان كه من مي خواستم.
دوستت دارم واژه جالبي است و شايد هم خوب ! ولي اين حالت بالا تراز دوست داشتن وعشق و يا هر چيز ديگر است ياد تو يادخداست تجلي گاه خدا برايم شده اي و نمي داني و شايد هم بداني...
از عشق و عاشقي گذشته ا م به حلول تو در خودم رسيده ام تو را هر لحظه مي بينم و با يادت شاد مي شوم و ...
تنها تو را مي خواهم چون تنها تو بودي كه با آن كردي كه هيچ نكرد....
آري تنها و تنها تو را مي خواهم

۱ نظر: