۱۳۸۳/۰۶/۱۸

نامه ای از اعماق دل
چارلی چاپلين ، هنرمند بزرگ سينما، فيلم سازی که در آثارش به انسان ارج نهاد و فساد و تباهی را با طنز به باد انتقاد گرفت ، نامه ای به دخترش جرالدين چاپلين دارد که يکی از با ارزش ترين نوشته ها به شمار می آيد . اين نوشته سرشار از نکات اخلاقی ، بسيار زيبا و خواندنی است:

جرالدين ، دخترم !
از تو دورم ، ولی يک لحظه تصوير تو از ديدگانم دور نمی شود ، تو کجايی ؟
در پاريس روی صحنه تئاتر پر شکوه شانزه ليزه ... ، در نقش ستاره باش ، بدرخش ! اما اگر فرياد تحسين آميز تماشاگران و عطر مستی آور گلهايی که برايت فرستاده اند ، ترا فرصت هوشياری داد ، بنشين و نامه ام را بخوان .
هنر قبل از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد ، اغلب دو پای او را می شکند ... .

جرالدين دخترم !
پدرت با تو حرف می زند ، شايد شبی درخشش گرانبهاترين الماس اين جهان ترا فريب دهد . آن شب است که اين الماس ، ريسمان نااستوار زير پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است . روزی که چهره زيبای يک اشراف زاده ترا بفريبد ، آن روز است که بندباز ناشی خواهی بود ، بندبازان ناشی هميشه سقوط می کنند .
از اين رو ، دل به زر و زيور مبند . بزرگترين الماس اين جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد . اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی ، با او يک دل باش و به راستی او را دوست بدار.
دخترم !
هيچ کس و هيچ چيز را در اين جهان نمی توان شايسته اين يافت که دختری ناخن پای خود را به خاطرش عريان کند . برهنگی بيماری عصر ماست . به گمان من ، تن تو بايد مال کسی باشد که روحش را برای تو عريان کرده است .

جرالدين ، دخترم !
با اين پيام نامه ام را به پايان می رسانم :
انسان باش ، زيرا که گرسنه بودن و در فقر مردن ، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.

0 نظر:

ارسال یک نظر