۱۳۸۳/۰۹/۳۰

خانه ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغیست که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه ی پر های صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته ازکاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟
((سهراب سپهری))

0 نظر:

ارسال یک نظر