۱۳۸۳/۱۰/۰۱

زندگی جاده سیبه!؟
فکر کنم من آدم خیلی تنبلیم. خدا واسه اینکه منو برسونه مکتبخونه یه عالمه سیب سرخ خوشگل و خوشبو آورده چیده پشت سر هم تا منو از خونه بکشه بیرون. یه سبد تو دستمه و دارم سیبا رو از رو زمین جمع می کنم. دونه به دونه بوشون می کنم و می ذارم تو سبد. این مدت غافل بودم که ممکنه یکی جای سیبها رو عوض کنه و منو از راه بدر کنه. حالا دیگه به جاده سیبم هم اعتماد ندارم!! چی کار کنم خدا؟ می شه به سیب قرمزخوشگلات یه عطر دیگه بزنی تا با همه فرق کنه؟
پ.ن: رقابت با خدا داری ......... دوتا چشم سیاه داری!

0 نظر:

ارسال یک نظر