۱۳۸۴/۰۱/۲۳

اینبار به سبک بعضیا نظرات رو جواب میدیم:
سه نفري کنترات بستين از رو کتاب شعر رونويسي کنين ؟؟کمک بخواين منم هستم اما خطم به خوبي شما نيست
مهدی: وقتی هیچی گیرت نیاد و بخوای یه چیزی بنویسی همین میشه دیگه! بهتر از شعر سراغ داری؟ در ضمن خط منم خوب نبود.از بس نوشتم چشمها بهش عادت کردن!
اي بابا اين حرفا چي سني چي اونوقت(شيطنت)
مهدی: خودت چی سنی چی اونوقت! بی ادب. (و همچنان جای اموتیکون در بلاگر خالی است. اجبارا مینویسم نیییش) مخلصیم!
ملیحه:
اشک در مقابل لبخند؟ چرا؟
مهدی: خوب اشک همیشه هم نشونه غم نیست. یعنی خیلی اشکها هم هستن که تضادی با لبخند ندارن. ساده بخوام بگم نمی دونم چرا! ولی میدونم که اشکم از غم و غصه نبود. خودت بهتر میدونی که آدم غمیگینی نیستم. دلواپسم و دلتنگ. مشکوک و سختگیر. شاید به این دلایل. میدونی، منتظر آینده ای- که ممکنه هیچ وقت پیش نیاد- بودن خیلی سخته. این که عاشق کسی باشی که شاید هرگز بهش نرسی، عذاب آوره. حتی فکرش هم آدم رو خورد می کنه. ولی هیچ کدوم اینا غمگینم نمی کنه. خطر کردن مزه ای داره. اصلا همین شکی که داره همه وجودم رو می خوره واسم مزه داره. خوشمزه نیست ولی از بی مزگی بهتره. امیدوارم خودت تجربه کنی و بفهمی.

0 نظر:

ارسال یک نظر