۱۳۸۴/۰۱/۲۴

اینکه ورد (Word) رو باز کنی و بنویسی و بنویسی و بعد برگردی از اول همه رو بخونی و یه نفس عمیق بکشی، بعدش دستت رو بذاری روی دیلیت و به حرکت کلمات زل بزنی که چطوری به سمت نابودی میرن و آخرش با همه وجود حس سبکی رو که داری بغل کنی خیلی بامزه است ولی:
اینجا. تو این زمان. این مهدی ای که امروز هستم. اینو دوست دارم ثبت کنم. یعنی تصمیم گرفتم اون نوشته رو دیگه دیلیت نکنم. نه تنها دیلیتش نکنم بلکه بذارمش تو وبلاگ. حالا که با خودم رو راستم وقتشه با دوستامم رو راست باشم.
توجه: اگه میخوای اینا رو بخونی هی سئوال کنی اصلا نخون. اگه وقت زیادی نداری نخون. اگه بیکاری هم نخون. اصلا بابا نخون!!
.
.
.
........ میذاری درست وقتی که حالم خرابه باهام قهر میکنی. منم گیجم هنوز نمیدونم چرا اصلا قهر کردی و جالبتر اینه که اصلا نمیدونم چیکار باید بکنم؟ فقط میدونم دوستت دارم و به احترام همین دوست داشتن ساکت میشم. منتظرم! چمیدونم شاید میخوای اینطوری کاری کنی که درس بخونم واسه میان ترم. خودت گفتی تا ده اردیبهشت! آآآآآه
.
.
.
.... تا حالا شده فکر کنن عاشق یکی هستی در صورتی که اصلا طرف رو تحویل نمیگیری؟ هه! من بیچاره برام پیشومده! همکلاسیام خرن!
.
.
.
.... دیدی بعضیا چیجورین؟ ندیدی؟ خوش به حالت!
.
.
.
.... یه دوست خوب دارم. خووووووووووووووب. یعنی بهتره بگم یه دوست خوب پیدا کردم. دلت بسوزه.
.
.
.
.... دارم خیر سرم یه نقد ادبی میخونم دختره نکبت یه دم میخنده! کاش میخندید. سوت میکشه. اعصاب آدمم... آدم که نه. اعصاب منم خراب! پریدم وسط:"خانومه فلانی یه کم یواشتر." به من چه! بره خندیدنشو درست کنه. در ضمن فامیلشو نمیگم تو کف بمونی!
.
.
.
.... حالا بعدش اون یکی اومده (همون، میشناسیش ها. فهمیدی؟!) میگه آقای اسماعیلی سلام. آخه یکی نیست بگه دختره گیج! الآن وقت سلام کردنه؟؟ بیچاره نمیدونست آدم نیستم که! حالا کم کم دستش میاد. گفتم: "خیله خووب بابا! علیک سلام" باید بودی میدیدی چجوری خنده رو لباش ماسید. بیچاره. عذاب وجدان از دوشنبه دارم میکشتم. خیلی خرم!
.
.
.
.... نه، تو بگو. آخه این چجورشه؟؟ واسه اینکه سر بحث رو باز کنی باید بیای بگی آقای اسماعیلی عیدتون مبارک به خانواده هم حتما تبریک بگین؟؟ عجب! تازه جالبش میدونی چیه؟؟ اینه که بنده اصلا نفهمیدم چی گفت فقط کله م رو مثل گاو تکون دادم. شب که اومدم خونه هرچی فکر کردم یادم نیومد چی گفته!
.
.
.
.... یکی نیست بگه آخه پسره خر. نفهمیدی که نفهمیدی. چرا فرداش پا شدی رفتی گفتی: "ببخشید خانوم ... دیروز یه چیزی بهم گفتین من اصلا حواسم به شما نبود! "
.
.
.
.... حالا خودم قاضی! حقم نیست دیگه نیاد بهم سلام کنه؟ خوب هست دیگه. گرچه منم همچین واسم مهم نیست. ولی گناه داشت بیچاره.
.
.
.
.... اووووووووه. حالا کی گفت برو معذرت خواهی کن؟ فردا که می بینیش واسه یه بارم شده تو اول سلام کن. بعدشم بگو حال شما؟ آهان؟ این دو کلمه رو که بلدی؟ نی؟
.
.
.
.... میدونی از چی زورم میگیره؟ اینهمه با دختر دائی و دختر خاله و دختر عمه و دختر عمو راحت حرف میزنم. اونوقت نمیتونم به همکلاسیم سلام کنم. این دیگه کم روئی نیست یقینا دیوانگیه!
.
.
.
.... خره دختره رو ضایع کردی الکی الکی!
.
.
.
.... تو سرویس به کناریم میگم: "به ترکه میگن چرا گردنت بو میده. میگه آخه هرکی می چسه میندازه گردنه من." کناریم عینهو گاو نیگام میکنه ولی باز همون خانووووم فلانی صدای خندش میره بالا! نیگاه میکنم میبینم پشت سرمه. عجب پررووییه!
.
.
.
.... میدونی چی شده! به پسر بودن خودم مشکوک شدم حسابی. میدونی چرا؟ واستا حالا بهت میگم
.
.
.
.... گوشتو بیار
.
.
.
.... هر ماهی یکی دو دفعه سرم درد میگیره. خوره نوشتن میشم. اعصابم خورد میشه و گوشه گیریم اووود میکنه! زودرنج می شم و ناز میکنم. تقی به توقی میخوره چشام خیس میشه.
.
.
.
.... فقط اگه خونریزی هم داشتم دیگه مطمئن میشدم دخترم!
.
.
.
.... میدونی بدیش چیه؟ لامصب آخر بی نظمیه! اصلش منظم بودن تو کارش نیست. مدتش هم معلوم نمیکنه. یه بار میبینی یه ماه طول میکشه! یه بارم دو ماه انگار نه انگار! فکر کنم هورمونام قاطی کرده!
.
.
.
.... میترسم یه شب بخوابم صبح پا شم ببینم گوشام دراز شده! به خدا! شبا کابوس میبینم.
.
.
.
.... نمیخوای تجربه کنی؟ هه! منم نمیخواستم خانوووم. (رجوع شود به کامنتهای پست قبلی!)
.
.
.
.... در ضمن فقط آرزوی تو مونده بود! (رجوع شود به همانجا!) خنگ!!
.
.
.
.... من قهرم ها! تا هر وقت خودت بگی.
.
.
.
.... میدونی چم شده؟ نمیتونم بنویسم دیگه. هر کلمه رو نیگاه میکنم به نظرم میاد کلمه بودنم چه شغل گندیه! عینهو فاحشگی میمونه. همین عشق رو میبینی؟ انقده ادعاش میشه؟ خودشو به همه میفروشه. همه یه شب (شایدم یه روز شایدم چند شب. یا شاید چند روز) بغلش میکنن. بعدشم میره سراغ یکی دیگه. اه اه. اصلا خوشم نمیاد ازین کلمه ها. همشون الکی خودشونو خوشگل میگیرن. اییییییییییش! فاحشگی هم شغله؟!!
.
.
.
.... نه راستی فاحشگی شغله؟ بی شوخی؟
.
.
.
.... میپرسه ببخشید چرا اینجا سقف شیروونی کار نمیکنن؟ میگم خوب توی رشت بارون زیاد میاد خونتون شیروونیه. میگه خفه شو! رشتی خودتی. من بچه محمود آبادم! هه مگه رشتی چشه؟
.
.
.
.... ای بابا بعضیا چقده بی ظرفیتن! بنده خدا جوکها رو هم باور کرده!
.
.
.
.... گیرم که حالا رشتیها طوریشونه. خوب زن از رشت نگیر! البته باید از محاسنش هم بگذری دیگه!
.
.
.
.... احساس میکنم خیلی بی ادبم!
.
.
.
.... هستم که هستم، نخورده مستم! (به قول بروبچ)
.
.
.
.... ببینمت. مگه نگفتم نخون؟ ها؟ ها؟ بدو برو خونتون تا نزدمت جوجه!
.
.
.
.... علی علی

0 نظر:

ارسال یک نظر